تاریخ : جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳ Friday, 29 March , 2024
1

به «دَرَک» بروید و «بهشت» را تجربه کنید+عکس

  • کد خبر : 14844
  • 01 دی 1397 - 10:09
به «دَرَک» بروید و «بهشت» را تجربه کنید+عکس

به گزارش جمهوریت ; گاهی زندگی آنقدر سخت می‌شود که انسان رفتن به دَرَک را به ماندن در زندگی ترجیح داده، آرزوی مرگ می‌کند. اگر روزی فرا رسد که بتوان به دَرَک سفر کرد و زنده ماند؛ آن روز همین امروز است. به گزارش خبرنگار ایلنا، اگر روزی فرا رسد که بتوان به درک سفر […]

به گزارش جمهوریت ;

به «دَرَک» بروید و «بهشت» را تجربه کنید+عکس

گاهی زندگی آنقدر سخت می‌شود که انسان رفتن به دَرَک را به ماندن در زندگی ترجیح داده، آرزوی مرگ می‌کند. اگر روزی فرا رسد که بتوان به دَرَک سفر کرد و زنده ماند؛ آن روز همین امروز است.

به گزارش خبرنگار ایلنا، اگر روزی فرا رسد که بتوان به درک سفر کرد و زنده ماند؛ آن روز همین امروز است. این دیالوگ را زمانی شنیدم که حس می‌کردم به پایان زندگی رسیده‌ام. روزمرگی دیوانه‌ام کرده بود و هیچ حس و حالی برای کار نداشتم. دوستم گفت تا به حال به درک رفتی؟ خندیدم ولی او شوخی نمی‌کرد. آدرس را برایم فرستاد و گفت نترس، اسمش جهنمی است اما خودش کم از بهشت ندارد. اینقدر گفت تا ترغیبم کرد به آنجا سفر کنم.

روستای درک

آمدم تا جنوب سیستان و بلوچستان و به چابهار رسیدم. این درک که می‌گویند کجاست؟ مردم چابهار به جای پاسخ، تنها نگاهم می‌کردند. سوالم را تکرار کردم تا بالاخره یکی از صد تن به شرط همسفر شدن با من جوابم را داد. از او پرسیدم چرا بقیه آدرس نمی‌دهند. گفت مردم از شهری‌ها می‌ترسند. دلیل این موضوع را نگفت اما وعده داد که در پایان سفر خودم دلیل این ترس را متوجه شوم.

از چابهار۱۷۰ کیلومتر جاده پیش رویم بود تا به یکی از دورترین نقاط ایران برسم. روستایی با نام بدترین طبقه جهنم که تجربه بودن در بهشت را زنده می‌کند. از این مکان چیزهایی شنیده بودم که سراسر تضاد و پارادوکس بود و این موضوع کنجکاوی‌ام را برای هرچه زودتر رسیدن به آن بیشتر می‌کرد.

دوست چابهاری کنارم نشسته بود؛ خونسرد بود و عجیب از درک نمی‌گفت. گفتم این درک چطور جهنمی است که از آن با نام بهشت یاد می‌شود. گفت برای درک کردن آنجا، باید خودت آن را از نزدیک ببینی.

جاده پر پیچ و خم و جذاب بود و پستی و بلندی بسیار داشت. از میان کوه‌های استوار که هر کدام شکلی زیبا و خاص داشتند به‌سرعت می‌گذشتم ولی انگار رسیدن به درک نفرین شده بود. اما من همچنان راندم تا اینکه نخل‌های سر به فلک کشیده‌ای پدیدار شدند.

روستای درک

۱۷۰ کیلومتر جاده از چابهار به درک، نه چند ساعت بلکه چند روز گذشت اما بالاخره به این جهنم زمینی رسیدم. درک که می‌گویند همین است؟ دوست چابهاری خندید و گفت: به آن درک می‌گویند ولی درک اسفل و سافلین که نیست. درک در زبان محلی ما به معنای عمق، گودی یا سکونت در کنار دره است. به دلیل اینکه این روستا در یک دره واقع شده به آن درک می‌گویند. اینجا روستایی است که شهریان می‌گویند اقامت در آن بهشت را تداعی می‌کند. برای آنها بکر است. چون در شهر کویری وجود ندارد که به دریا برسد.

این روستا که از آن می‌گفت کویری بود، پر از نخل‌های بلند که در دوردست آن سراب دیده می‌شد. گفتم دریا که می‌گویی، همان سراب پیش رویمان است. گفت: سراب نیست ساحل دریای عمان است که اگر تا انتهای این کویر بروی به آن خواهی رسید.

راست می‌گفت؛ سراب نبود. کرانه دریای عمان بود که به آن ساحل مکران هم می‌گفتند. چهارنمونه ساحل صخره‌ای، ماسه‌ای، شنی و مرجانی به فاصله کمی از هم قرار داشتند و این موضوع جدا از تلاقی کویر و دریا، منحصر به فرد بودن آنجا را دوچندان می‌کرد.

روستای درک

دریای آرام، شن‌های نرم و طلایی رنگ در کنار آسمان صاف و نخل‌های سر به فلک کشیده، تصویری شبیه به کارت پستال‌های فانتزی ساخته بود اما عجیب واقعیت داشت. این همه تضاد در کنار هم، یکی از بکرترین جاذبه‌های طبیعی را ساخته بود که به‌شخصه تا به حال ندیده بودم.

کنار ساحل ماهیگیران محلی، خسته از راه رسیدند. لباس سفید با شلوارهای لیفه‌دار بر تن داشتند. برقی در چشمانشان نبود و همه چیز آن منطقه برایشان عادی جلوه می‌کرد. خوش‌برخورد بودند ولی مرا کمی نگران نگاه می‌کردند. دوست چابهاری مشغول صحبت با آنها شد. گویش بلوچی غلیظی داشتند و من خیلی متوجه صحبت‌هایشان نمی‌شدم. در نهایت به یک تابلو اشاره کردند و رفتند. روی تابلو نوشته بود به ازای هر کیسه زباله که تحویل دهید، مهر و محبتی را از ما دریافت خواهید کرد.

ساحل دریا و به طور کل روستای درک تمیز بود و نیازی به نظافت نداشت. دلیل این موضوع را از دوست چابهاری جویا شدم. گفت: این روستا تا چندین سال قبل تنها مختص به ۳۵۰ نفر بود که همدیگر را می‌شناختند و باهم زندگی می‌کردند. به ناگاه یکی از همشهری‌هایمان عکس و فیلمی را در توئیتر منتشر کرد و از آن به بعد مردم از شهرهای مختلف به این منطقه سرازیر شدند. روستا رونق گرفت اما درک در حال از بین رفتن بود. لاک‌پشت‌های ساحل در حال مرگ بودند و هیچ کاری از کسی برنمی‌آمد. همان همشهری که فیلم را در فضای مجازی گذاشته بود، هنوز در کشتار لاک‌پشت‌ها احساس گناه می‌کند. از آن پس همان تابلویی که دیدی را در کنار ساحل نصب کرده‌اند و به همه توصیه می‌کنند که آن را بخوانند. البته از بس رعایت نکردند، کمی به شهری‌ها بدبین‌اند.

روستای درک

حرف‌هایش راست بود و چیزی برای گفتن نداشتم و در سکوت کویر فرو رفته بودم و در تنهایی زیبایی‌های این روستا را از سر می‌گذارندم که شب زودتر از آن چیزی که باید از راه رسید و یکی از تماشایی‌ترین منظره‌های عمرم را تجربه کردم. غروب، آسمان، کویر و دریا همه را به فاصله چند ساعت تجربه کردم و به این فکر می‌کردم که استان سیستان بلوچستان از آن دست مناطقی است که علیرغم دیدنی‌های بسیاری که در خود جای داده، همچنان مهجور باقی مانده است. جاذبه‌هایی که فقط اهالی همان منطقه می دانند و بس.

حال می‌توانم نسبت درکِ اسفل با درکِ زرآبادِ چابهار را نسبت جهنم به بهشت معرفی کنم. جایی که این روزها به دلیل نزدیکی به چابهار بیش از پیش مقصد مسافران و گردشگران شده است. در ۱۷۰ کیلومتری چابهار و در امتداد سواحل مکران، ۱۰ کیلومتر دور تر از زرآباد، زیبایی جمع شده با نام جهنمی که تجربه بهشت را به هرکسی ارزانی می‌دارد.

روستای درک

«دَرَک» را می‌توانید روی نقشه زیر ببینید و مسیر رسیدن به آن را تعقیب کنید.

https://www.google.com/maps/dir//25.4855898,59.479287/@25.4858897,59.4772672,15z?hl=en-US

گزارش: حامد قریب

لینک کوتاه : https://jomhouriat.ir/?p=14844

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰