دکتر عباس خلجی
دونالد ترامپ در حالی به پایان نخستین دوره ریاستجمهوری خویش نزدیک میشود که در سیاست داخلی شرایط مطلوبی ندارد و به شدت نیازمند رو کردن برگ برندهای ویژه برای تبدیل تهدید به فرصت است. دولت ترامپ در شرایطی قرار دارد که از یک سو ناکارآمدی و ضعف دولت در مدیریت بحران کرونا آشکار شده و جامعه آمریکا متحمل تلفات انسانی سنگین و خسارات مادی بسیاری شده است. به گونهای که این کشور در صدر جدول مبتلایان و کشتهشدگان بیماری کووید ۱۹ قرار گرفته است. همچنین این بحران بیکاری حدود ۳۰ تا ۴۰ میلیون نفر آمریکایی را در پی داشته است و سیاستهای مالی دولت تاثیر چندانی در مهار نتایج این بیکاری نداشته و بیشتر کمکهای تخصیص یافته صرف کمک به بخشهای درمانی و آزمایشگاهی شده است.
در چنین شرایطی ترامپ نیازمند یک برگ برنده در سیاست خارجی دوران زمامداری خویش است. بنابراین، از گشایش دریچهای – هر چند کوچک – در روابط ایران و آمریکا استقبال میکند. در این میان، تبادل دو زندانی ایرانی و آمریکایی، یعنی مجید طاهری و مایکل وایت باعث خرسندی و خوشبینی ترامپ شده و او با تشکر از ایران گفته است که این (تبادل زندانیان) نشان میدهد که یک معامله امکانپذیر است.
به نظر میرسد که هر گونه گشایشی در این پرونده به همین سادگی امکانپذیر نیست. زیرا در پرونده روابط ایران و آمریکا، اگرچه طرف آمریکایی جایگاه برتری در سیاست جهانی دارد و با اعمال تحریمهای ظالمانه هر گونه دسترسی طبیعی و آسان دولت ایران به حقوق و امکانات جهانی، منطقهای و ملی و همچنین منابع مالی و بازار اقتصادی ایران را محدود و محروم نموده و البته مردم ایران را نیز در تنگنای تاریخی ویژهای قرار داده و آنان را از یک زندگی طبیعی و در طراز جهانی محروم نموده است؛ بنابراین باعث نارضایتی مردم ایران از شرایط کنونی شده است. با این حال، در این پرونده دولت آمریکا به تنهایی ابتکار عمل را در دست ندارد و ترامپ بدون توجه به کارتهای سیاسی جمهوری ایران در منطقه و جهان که همواره در برابر آمریکا و غرب به کار میگیرد، این ابراز خوشبینی را نموده است. در واقع، خوشبینی ترامپ ریشه در واقعیات موجود سیاست منطقهای ایران ندارد و بیمورد است و بیشتر نقش مصرف داخلی برای ترامپ را ایفا میکند.
زیرا اگر نتوان گفت که کلید اصلی حل این معمای تاریخی پیچیده -که به تدریج و به صورت مارپیچی در هم تنیده شده است- در دستان رهبران ایران است، دست کم این گونه میتوان گفت که بخش مهمی از ابتکار عمل در آینده روابط ایران و امریکا در دست طرف ایرانی قرار دارد و دولت آمریکا بدون توجه به این سوی ماجرا به تنهایی نمیتواند در پرونده روابط ایران آمریکا تغییر و دگرگونی خاصی صورت دهد.
به طور کلی، جمهوری اسلامی ایران هیچگاه به حل و فصل نهایی و بنیادین اختلاف و دشمنی خویش با آمریکا نیندیشده است. زیرا نخست این رویکرد ایدئولوژیک نقشی هویتآفرین و گفتمانساز برای جمهوری اسلامی ایران دارد و دوم ایران همواره خود را قربانی پرونده روابط زورگویانه و ستمگرانه آمریکا ارزیابی میکند و بر این باور است که این آمریکاست که باید از سیاستهای استکباری و رویکرد استعماری و عملکرد استثماری خویش نسبت به ایران و سایر ملتهای محروم و مسلمین مظلوم جهان دست بردارد و حتی روابط کینهتوزانه و عملکرد ظالمانه خویش در منطقه و جهان در خلال طول بیش از یکصد سال گذشته را جبران نماید. در حالی که در چارچوب سیاست رئالیستی و مبتنی بر قدرت حاکم بر سیاست بینالملل چنین رویکردی کارکردی خاص و کارآمدی مشخص و نتایج محسوس و ملموسی ندارد. پس در چنین فرایندی انتظاری جز پیچیدگی بیشتر پرونده روابط و دشمنی فراتر میان دو کشور نمیتوان داشت.
بنابراین، به رغم این که ایران مایل است بحران روابط ایران و آمریکا را مدیریت نموده و نتایج دشمنی آمریکا با ایران را کنترل نماید، تا هنگامی که دستگاه سیاست خارجی ایران ضرورت راهبردی و اهمیت تاریخی حل و فصل بنیادین پرونده پیچیده اختلافات و مخاصمات در هم تنیده دو کشور در فرایند توسعه ملی ایران را درک نکند، خوشبینی و امیدواری ترامپ و هر رئیسجمهور دیگر ایالات متحده راه به جایی نخواهد بود و این گونه راهکارهای مقطعی و راهحلهای تاکتیکی طرفین مانند تبادل زندانیان و … نتیجه مهم و پیامد قابل توجهی نخواهد داشت و این پرونده هم چنان ناگشوده باقی خواهد ماند. البته برجام میتوانست نقش مقدماتی چنین رویکرد مصالحهجویانهای را ایفا نماید که دلایل ناکامی آن بر طرفین پرونده و ناظران سیاسی آشکار است.
اما پرسش اساسی این است که آیا اینک دستگاه سیاست خارجی ایران پس از چهل سال پرتنش و تجربه برجام از این آمادگی برخوردار است که از تنگنای سیاست داخلی ترامپ که وی را نیازمند یک مصالحه به بهای دادن امتیازات قابل توجه به ایران میسازد، به عنوان یک برگ برنده تاریخی برای خروج سیاست خارجی از بنبست کنونی و نجات اقتصاد ایران بهره گیرد؟ متاسفانه در پاسخ میتوان گفت که تجربه تاریخی ۴۱ ساله پس از انقلاب اسلامی وجود چنین آمادگی -که نیازمند تحولی بنیادین و ابتکار عملی غیرمنتظره در دستگاه عریض و طویل و پیچیده سیاست خارجی ایران است- برای خروج از بحران کنونی را تایید نمیکند.