تاریخ : شنبه, ۳ آذر , ۱۴۰۳ Saturday, 23 November , 2024
12

بررسی وضعیت پژوهش های فلسفی و آینده آنها در ایران در برنامه سوفیا

  • کد خبر : 140120
  • 26 آذر 1400 - 18:41
بررسی وضعیت پژوهش های فلسفی و آینده آنها در ایران در برنامه سوفیا
برنامه سوفیا که بهترین برنامه ی فلسفی معاونت صدا می باشد با حضور دکتر سید رضی موسوی گیلانی عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب ، دکتر مالک شجاعی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی کشور، دکتر مریم صانع پور نویسنده و پژوهشگر فلسفه و عرفان به بررسی جایگاه فلسفه در ایران پرداخت. کارشناس مجری برنامه دکتر محمد جواد ادبی که خود از اساتید دانشگاه و پژوهشگر در حوزه فلسفه و عرفان است با پرداختن به این پرسش ها ونقاط دیگر زمینه ای را فراهم کرد تا این برنامه به صورت کاربردی قابل استفاده باشد. این برنامه از رادیو گفتگو موج FM ردیف ۱۰۳.۵ پخش شد.

جمهوریت : دکتر ادبی کارشناس مجری برنامه گفتگوی این قسمت از برنامه را که به مناسبت هفته پژوهش عنوان گذاری شده بود به این نحو آغاز کردند که

ما فلسفه را با پژوهش فهم می کنیم و هیچ فیلسوفی نیست که پژوهندگی را در مسیرخود نداشته باشد اما چه پژوهشی در زمینه ی فلسفه می تواند پژوهش کارآمد باشد؟

موضوع پژوهندگی در فلسفه باید مسئله محور باشد؟

دکتر مالک شجاعی پاسخ دادند:

از زمانی که نهضت ترجمه و مباحثی که فارابی و بعدها ابن سینا و سهروردی و ملاصدرا تا خواجه نصیر و علامه طباطبایی مطرح کردند همه سنت فلسفه و کلام اسلامی است .

سنت دیگر سنت فلسفه غربی است که از زمان مواجهه با تجربه تجدد و درقالب نهادهای آموزش جدید مشخصا دانشگاه تهران و قبل از آن دار المعلمین با این موضع مواجهه داشتیم که این سنت هم به موازات سنت فلسفه اسلامی در حوزه های علمیه در مکتب تهران و قم همراه با افت و خیزهایی دنبال می شد و تا به امروز هم ادامه داشته است.

دکتر مریم صانع پور در ابتدا دریچه ای جدید به پژوهش های فلسفی باز کردند و از ضرورت شنیدن صدای مادردانه زنان در گفتمان های فلسفی سخن گفتندکه

حوزه تفکر و تفلسف حوزه جنسیتی نیست اما در تاریخ فلسفه صدای زنان شنیده نشده یا تقلید پارادایم متداول مردانه بوده اما در سال های اخیر بانوانی بودند که با ویژگی های مادرانه شان نظریه های فلسفی را سمت مهرورزی ، صلح طلبی و گفتگوی هم افزایانه سوق دادند . اگر عواطف در کنار عقلانیت بنشیند ، اندیشه های ما و تمدن انسانی مهربان تر خواهد شد و برجستگی این مهرورزی و صلح طلبی و گفتگوی هم افزایانه در پارادایم مادرانه ی فلسفه ورزی مادران به چشم می خورد که در کنار پارادایم فلسفه ورزی پدرانه  می تواند جهان بهتری را برای بشر تدارک کند .

این سه ویژگی به صورت بالقوه به عنوان شاخصه های مادرانه در وجود تمام زنان وجود دارد و از ابتدای خلقت که زن و مرد خلق شدند اینگونه نبود که زن برای خانه داری و مرد برای به دست گرفتن سرنوشت بشریت خلق شده باشد بلکه قرار بود نظام بشریت با هم فکری این پدر و مادر شکل بگیرد اما تصمیم گیری های کلان اجتماعی موجب شد اندیشه ورزی انسان از همان آغاز مثل فرزندی که از تجربه ی آغوش مهربان مادر محروم باشد با فقدان عاطفه و مهرورزی رشد کند.

دکتر ادبی در ادامه مخالفت خود را با ادعای خانم دکتر صانع پور اعلام کردند و به این نکته اشاره کردند که

شما از افلاطون و ارسطو تا زمان حال ، فلسفه اندیشه ورزانه ی بشریت را به واسطه ی عدم حضور زنان فیلسوف عاری از وجوهی می دانید که اکنون زنان فیلسوف مدعی آن هستند که می توانند این وجوه را به آن اضافه کنند و این ادعایی است که به سادگی نمی توان پذیرفت و در ادامه از دکتر مالک شجاعی خواستند تا نظر خود را در این زمینه بیان کنند.

دکتر شجاعی این نکته را گفتند که یک جریان بسیار قوی در فلسفه قرن ۲۰ است که از آن تعبیر به اگزیستانسیالیسم است که به جنبه های کمتر بیان شده در گفتار قالب فلسفی پرداخته شده است . عمده ترین نقدی که به گفتمان رسمی و قالب فلسفه تحت عنوان گفتمان مردسالارانه بوده است آن است که بر آن جنبه های عقلانی تاکید بیش از حد گذاشته شده و در عقل غلو شده است و به جنبه های انسانی و عواطف که گویی به شاکله ی زنان نزدیک تر است کمتر توجه شده است .

دکتر ادبی ادامه ی گفتگو را با دکتر موسوی گیلانی پی میگیرند که فیلسوفان مرد با نگاه هایی که در حوزه های مردسالارانه داشته اند گویی پژوهش ها یا روش های تدبر را به این سمت برده اند که نگرش به فلسفه مردسالارانه باشد و ما اکنون برای آنکه بتوانیم از فلسفه در اکنون و آینده سخن بگوییم باید نگرش زن سالارانه را وارد فلسفه کنیم شما چقدر با این تقسیم بندی موافق هستید؟

دکتر موسوی پاسخ می دهند :

من معتقدم یک معنای متداول از فلسفه آن است که فلسفه را تاریخ فلسفه یعنی تاریخ اندیشه ها  بدانیم و یک معنای دومی که می شود از فلسفه ورزی بیان کرد به معنای اندیشیدن است و فلسفه قرار است به پرسش های اساسی بشر پاسخ بدهد که این پرسش های اساسی فرا جنسیت و فرا زمان و فرا مکان است . البته من مخالف این نیستم که زاویه دید زنانه و مردانه می تواند در گزینش و یا در پرداختن بعضی از پرسش ها مهم باشد .

در کتاب فلسفه اخلاق استنفورد یک مقاله ای تحت عنوان اخلاق فمنیسم یا اخلاق زنانه مبنی بر این است که اگر تاریخ فلسفه ی اخلاق را زنان می نوشتند شاید به مفاهیمی توجه می کردند که در نظر مردان مورد توجه نبود .

البته این یک مسئله حاشیه ای است نمی توان گفت که ذات فلسفه مردانه است یا زنانه چه بسا در پرسش های اساسی در فلسفه مثل چیستی منشأ هستی ، وجود داشتن یا نداشتن مفهوم جاودانگی و سایر پرسش ها ، زنانگی یا مردانگی در این پرسش ها وجود ندارد . ما نمی توانیم فلسفه را به مفاهیم سایکولوژیک تقلیل دهیم .

در عین حال که معتقد هستم زاویه دید زنان می تواند تمرکز بر روی بعضی از پرسشها باشد ولی این در ذات فلسفه نیست.

ذات فلسفه را باید درباره اینکه مردانه است یا زنانه خنثی بدانیم.

در ادامه خانم دکتر صانع پور ویژگی های فلسفه ورزی زنانه را برای درک بهتر این مفهوم بیان کردند:

۱-ویژگی مهرورزانه : تاریخ فلسفه در نبود اندیشه ورزی زنانه دچار شکاف تقابلی میان من دیگری شده است که با حضور ویژگی های مراقبتی زنان ، دیگری هم مثل من لایق مهرورزی می شود .

۲-ویژگی گفت و گویی : تاریخ فلسفه در نبود اندیشه ورزی زنانه دچار تخاصم شده است که با حضور ویژگی های گفت و گویی زنانه و در نتیجه تعامل میان نظریه های مختلف فلسفی غربی و شرقی به رشد هم گرایانه اندیشه بشری پرداخته و جایگزین سلب و نقض واگرایانه اندیشه می شود .

۳-تولد مهروری : زنان مادران حقیقی بشریت هستند به همین علت پاسداری از حیات و ایجاد زمینه های رشد و شکوفایی انسان ها و طبیعت در ذاتشان نهاده شده است بنابراین تحقق عینی احیاء و حفظ پدیدارها اولا و بالذات در گرو نظریه پردازی های ذهنی زنانه است که همیشه در تاریخ فلسفه غایب بوده است .

۴-آرامش طلبی و امنیت گستری : از آنجایی که حیات و رشد انسانی جز در آرامش و امنیت حاصل نمی شود و محور جهت یابی و هدف گذاری نظریه های زنان صلح و امنیت پایدار جامعه ی جهانی است این مستلزم نظریه های فلسفی زنانه است.

۵-نظم گستری : از آنجایی که بی نظمی موجب هدر رفت انرژی حیاتی می شود و ویژگی های حیات بخش مادرانه مقتضی حفظ و گسترش حداکثری توانایی است ، نظم و انتظام بخشی امور نظری و عملی از جمله اهداف نظریه پردازی های فلسفی زنانه است.

۶-زیبایی شناختی و جمال طلبی : که این ویژگی زنانه اقتضای آن را دارد که در فلسفه پردازی های زنانه خواه در مورد خالق و یا مخلوقات نگرش جمالی برجسته باشد و به نظریه های امید بخش منجر

شود.

۷-قدرت نرم مادرانه : متناسب با ویژگی ملاطفت آمیز زنان ، حتی در تدوین نظام فلسفی سیاست نیز به طراحی قدرت نرم مادرانه ای میپردازند که نقطه مقابل خودکامگی و تمامیت خواهی توتالیتر است از این رو نظریه پردازی های فلسفی زنانه همگان را به رسمیت می شناسد و اصولا با تبعیض مقابله می کند و باعث مشارکت خرد جمعی می شود .

در تاریخ فلسفه و پژوهش های فلسفی زنان همیشه غایب بودند در حالیکه اگر زنان وارد میدان شوند با این خصوصیات ورود پیدا می کنند . من بحثی از تقابل مردانگی و زنانگی ندارم بلکه معتقد هستم غیاب زنان در فلسفه این همه محرومیت را به فلسفه و تمدن انسانی وارد کرد.

دکتر ادبی بحث را با دکتر شجاعی از منظر دیگری پی گرفتند که در بعد انقلاب اسلامی ، فلسفه غرب و فلسفه اسلامی و مدلی از نظام حکومت اسلامی را پیش رو داشتیم که نظام فلسفی نیز باید پاسخ گو به او می بود ، در این فضای ۴ دهه چه کرده ایم و چه نقاطی نقاط فقدان ما در مسیرهای درست پژوهش های فلسفی است؟

دکتر شجاعی می گویند:

امانوئل کانت فیلسوف آلمانی رساله ای دارد که در سال ۱۹۹۸میلادی منتشر می شود که به نام نزاع دانشکده ها است و از نزاع دانشکده فلسفه با سه دانشکده پزشکی ، الهیات و حقوق صحبت می کند

و می گوید دانشکده الهیات و حقوق و پزشکی هم در چشم مردم و هم در چشم حاکمیت همیشه مهم است به این علت که دانشکده پزشکی عهده دار تضمین سلامت شماست . دانشکده الهیات در گفتمان دینی تضمین دار سعادت اخروی شماست و دانشکده حقوق هم به رتق و فتق مناسبات انسانی شما می پردازد که کانت این سه دانشکده را دانشکده های برتر می داند و می گوید این ها مربوط به جناح  راست حاکمیت هستند و در ادامه می گوید دانشکده فلسفه در طرف دیگر دانشکده فروتر است چون در نگاه اول نه برای سلامت مردم حرف چندانی دارد و نه می تواند مناسبات انسانی را مثل دانشکده حقوق سامان دهد و نه می تواند مثل دانشکده الهیات تضمین سعادت اخروی کند .کانت می گوید دانشکده فلسفه جزء جناح چپ حکومت است یعنی کار مهمش آن است که همچون سقراط نقاد باشد . رسالت دانشکده فلسفه آن است که نقش اپوزیسیون عاقل را بازی کند و مدام مدعیات دانشکده های پزشکی ، حقوق و الهیات را به نقد بکشد آیا فلسفه در گفتمان های ما چنین جایگاهی دارد؟

پژوهش هایی که بعد از انقلاب صورت گرفته است عمدتا در دانشگاه های ما یا در حوزه های علمیه و یا در حوزه ی عمومی و روشن فکری بوده است.

در قبل از انقلاب ، فلسفه در کشاکش چهار گفتمان موازی بوده است :

۱-گفتمان تجدد گرایانه به نمایندگی کسانی مثل فروغی

۲-گفتمان سنت گرایانه به نمایندگی کسانی مثل نصر

۳-گفتمان آکادمیک به نمایندگی کسانی مثل یحیی مهدوی

۴- گفتمان تحلیلی قاره ای که نزاع منوچهر بزرگمهر و فردید است.

بخش قابل اعتنایی از پازل فکری فلسفه بعد از انقلاب را همان کشمکش حل نشده قبل از انقلاب است و انقلاب اسلامی یک تغییراتی را در این گفتمان های فلسفی حوزوی ، دانشگاهی و حوزه ی عمومی ایجاد می کند.

دکتر ادبی گفتگو را با دکتر موسوی به این شکل پی می گیرند که

موضوع نگاه فلسفی به دین ، هم بالاخص فلسفه ی دین و هم بالاعم نگاه فلسفی به دین ؛ آیا بعد از انقلاب اسلامی نسبت به قبل از انقلاب اسلامی توانسته است محور های جدیدی را در پژوهش های فلسفی تعریف کند؟

دکتر موسوی می گویند : اگر فلسفه را روش اندیشیدن بدانیم از آسیب های این حوزه در ایران آن است که با الهیات آن را آمیخته ایم .

یک بار ما فلسفه ورزی در حوزه ی دین می کنیم یعنی جزو فلسفه های ترکیبی میکنیم که این بحث دیگری است.

در ایران به جهت ورود حکومت دینی و جامعه ی دینی ، فلسفه تقلیل به الهیات پیدا کرده است

و بسیاری به جای پاسخ های فلسفی ، پاسخ های الهیاتی می دهند و از فلسفه هم کمک میگیرند اگر از این منظر نگاه کنیم آمیختن فلسفه با الهیات یک آسیب است اما اگر ازمنظر دوم نگاه کنیم که

فلسفه از افلاطون تا زمان هگل به معنای دستگاه و سیستم بوده است ، پس از هگل و پرسش اساسی که کانت مطرح کرد (که همه ی جریانات بعد خود را تحت تاثیر قرار داد ) آن بود که آیا عقل می تواند

همه چیز را بشناسد؟ و این پرسش باعث شد تا تمام فیلسوف هایی که بعد از کانت آمدند تکلیف خود را با این پرسش مشخص کردند و در دوره ی معاصر از معنای متافیزیک به یک نوع روش شناسی تعبیر شد به این معنا که ما فلسفه را به معنای روش اندیشیدن یا بررسی روش های حاکم بر اندیشه بدانیم .

در دو رویکرد فلسفه معاصر ، فلسفه های تحلیلی و فلسفه های قاره ای هردو تلاش کردند به پرسش های اساسی ، وجودی و مبتنی بر تحلیل  بپردازند و نه تنها در این ۴ دهه در ایران بلکه در کل جهان فلسفه راهکارش را از گذشته جدا کرد وتبدیل به روش اندیشیدن در حوزه ی دین ، هنر ، علوم اجتماعی و سیاست شد.

من معتقد هستم که در دهه های گذشته تلاش فیلسوفان این است که به پرسش هایی بپردازند و بدان ها پاسخ بدهند که در دهه های اخیر برای بشر معاصر مطرح است .

امروزه در ایران کتاب هایی تحت عنوان فلسفه ی بیماری های خاص ، فلسفه پرسشی ، فلسفه ی معناداری و فلسفه ی تنهایی که این ها پرسش هایی است که برای انسان معاصر مطرح است و فیلسوف باید به این پرسش ها پاسخ دهند.

اگر فلسفه را به معنای روش شناسی و مسائلی که می تواند به ما کمک کند که در عرصه های متفاوت به پاسخ برسیم ایران هم می توانست در این حوزه سهمی داشته باشد .

اما دپارتمان های فلسفه در دهه های اخیر به اندازه ای که باید موفق نبودند.

در ادامه دکتر مریم صانعی پور در ارتباط با اکنون و آینده پژوهش فلسفی مباحثی را به این نحو مطرح کردند که

اطلاعات فراگیر دیجیتال و ارتباط هم زمان اندیشه ورزان جهان در عصر ارتباطات زمینه مناسبی را برای برخی از ویژگی های فلسفه ورزی زنانه ایجاد کرده است چون فضای مجازی تناسبی با رابطه ی سلسه مراتبی ندارد و همه ی اندیشه های فلسفی را در عرض هم ارائه می کند به همین علت زمینه ی ویژگی تعاملی زنانه هم از ارتباطات اندیشه ورزانه ایجاد شده است. در چنین فضایی هم ارزی فرهنگ ها و اندیشه ها مستلزم این است که افراد و جوامع متفاوت هم دیگر را به رسمیت بشناسند و شکاف میان من دیگری از میان برداشته شود و این گونه است که هم افزایی فلسفی میان فرهنگ های مختلف در عصر ارتباطات نوید غنای شتاب گیر پژوهش های فلسفی را می دهد و بیشترین بحث در عصر ارتباطات نصیب اندیشه ورزانی می شود که با رویکرد گلوکال کوشش کنند تا برای پرسش های جهانی پاسخ های ملی پیدا کنند و هسته ی مرکزی هویت ملیشان فدای هویت سیاسی جهانی نشود و تکثر فلسفی فرهنگ های متفاوتی که صدایشان در فضای دیجیتال به گوش می رسد می تواند موجب نزاع های مهلک میان هویت های ملی شود و در اینجاست که اندیشه ورزی راهی جز پناه بردن به آغوش پارادایم فلسفی مادرانه ندارد آن پارادایمی که به علت ویژگی های مهرورزانه ، تولد محورانه ، مراقبتی ، آرامش بخشی ، امنیت گستری ، زیبایی شناسی ، امیدآفرینی و صلح جویانه نظریه پرداز نرم مادرانه ای خواهد بود که موجب رفاه ، هم فکری و همکاری میان جوامع و فرهنگ های متفاوت شود .

دکتر ادبی پرسشی را به این نحو با دکتر شجاعی مطرح می کنند که پژوهش های فلسفی در حوزه علمیه ، دانشکده های فلسفه و الهیات و پژوهش های عمومی که به معقولات عمومی هم عطف توجه دارد چه نسبتی میان این ها در پژوهش های فلسفی بوده است و نسبت متعادل و متعاملی وجود داشته است؟

دکتر شجاعی می گویند:

حوزه علمیه بعد از انقلاب با یک وضعیت پیجیده ای مواجه شد از یک طرف یک عقبه ای داشت که قبل از انقلاب بزرگانی مثل مرحوم علامه طباطبایی آغاز کرده بودند و میدانید که قبل از اتقلاب هم حوزه های علمیه چه مواجهه ای با فلسفه داشتند و پیام امام خمینی (ره) به روحانیون به خوبی نشان می دهد که حوزه های علمیه چه معامله ای با فلسفه کردند . آنچه در پژوهش های فلسفی در حوزه بود یک روایت هایی آموزشی از فلسفه صدرایی بود آن هم در حاشیه گفتمان قالب حوزه که بیشتر علامه طباطبایی و شاگردان ایشان مثل مرحوم حسن زاده آملی ، آیت الله جوادی آملی ، مرحوم آیت الله مصباح یزدی و استاد مطهری روایت گر آن بودند .

اوج مواجهه ی سنت فلسفی ما با مسائل انضمامی فرهنگ ما در حلقه ی اصول فلسفه و روش رئالیسم شکل گرفت و علامه طباطبایی امکانات مفهومی روش شناختی فلسفه اسلامی و حکمت اسلامی را برای مواجهه با مارکسیسم به خدمت گرفتند و این نکته جالب است که بحث مارکسیسم در قبل از انقلاب در دانشگاه ها نیست حتی محمد علی فروغی در سیر حکمت در اروپا که اولین و تا امروز آخرین تاریخ فلسفه ای است که یک نفر به زبان فارسی روایت کرده است ، فروغی نیز در کتاب خودش هیچ بحثی از مارکسیسم نمی کند .

حوزه علمیه بعد از انقلاب با این موضوع مواجه شد که گفتمان رسمی حاکم ، جمهوری اسلامی است می طلبد که در حوزه ی اندیشه ورزی متناسب با تجربه ی انقلاب اسلامی فلاسفه ی ما وارد میدان شوند.

در ادامه دکتر موسوی مخالفت خود را با گفته های دکتر شجاعی اعلام می کنند و می گویند

فلسفه و اندیشیدن یک وضعیت بدون چارچوب است . یک فیلسوف در غرب داریم که ملحد است و می گوید خدا وجود ندارد ولی ای کاش وجود داشت.

این نشانگر آن است که هیچ فشاری بر این فرد وارد نیست که به این راحتی اندیشه خود را بیان میکند.

فلسفه ای که بخواهد در چارچوب خاص تولید شود درست نیست.

من معتقد هستم در ایران بیشتر افراد متکلم هستند و فیلسوف نیستند.

اندیشیدن در ایران به جهت وجود محدودیت هایی که حاکم است ، رشد نکرده است.

و ما هنوز می خواهیم از اندیشه های صدرا و ابن سینا در همه ی زمینه ها خرج کنیم.

من فیلسوف را کسی میدانم که خود مبدع بحثی با اندیشه ی خودش باشد و فیلسوف از منظر من کسی است که در حل یک پرسش بتواند با خرد ورزی و تفلسف پاسخ دهد.

دکتر ادبی در پایان گفتگو این پرسش را با دکتر صانع پور مطرح میکنند که آیا فلسفه عرفان و عرفان فلسفی ، کارهای تطبیقی در دهه های اخیر ناظر به یک روند بهبود میدانید؟

دکتر صانع پور می گویند : ملاصدرا آن عرفان شهودی ابن عربی را به صورت فلسفه ی حصولی مطرح کرده است به همین حیث طبق صحبت هایی که درباره ی عصر ارتباطات داشتم این قدرت گفتگوی جهانی برای فلسفه ی صدرایی با دنیا فراهم نیست چون مبتنی بر چیزهایی است که ما به لحاظ درون دینی بدان معتقد هستیم و اگر بخواهیم  یک گفتگوی برون دینی با فیلسوفان جهانی داشته باشیم باید به فلسفه ی سینوی بیشتر توجه داشته باشیم و تنها اتکا به اشراقات عرفانی نداشته باشیم که متاسفانه این امر به خوبی کار نشده است .

دکتر مالک شجاعی در انتهای گفتگو می گویند من پیشنهاد میکنم که به کتاب درآمدی بر متافلسفه مراجعه شود. آنجا مباحث مهمی را روشن می کند که در هر دوره ای از تاریخ فلسفه یک تعریف از فلسفه بوده است و هر فیلسوفی ایده آل اش از فلسفه یک چیز است .

تهیه کننده : موژان گرجی

 

لینک کوتاه : https://jomhouriat.ir/?p=140120

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰