تاریخ : پنجشنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۳ Thursday, 28 March , 2024
3

ضرورت پرداختن به گفتگو در فلسفه و علوم انسانی

  • کد خبر : 154607
  • 30 اردیبهشت 1401 - 13:16
ضرورت پرداختن به گفتگو در فلسفه و علوم انسانی
برنامه وزین و کم نظیر سوفیا که به عنوان بهترین برنامه ی فلسفی معاونت صدا شناخته می شود ، به بررسی ضرورت پرداختن به موضوع گفتگو در فلسفه و علوم انسانی پرداخت.

جمهوریت – هر گفتگویی نیازمند به مبانی فلسفی خاصی دارد یعنی بدون طرح مبانی فلسفی گفتگو شکل نمی گیرد

دکتر محمد جواد ادبی از دانش آموختگان و فعالان حوزه فلسفه و حکمت اسلامی در این قسمت از برنامه رادیویی سوفیا که به مناسبت شانزدهمین سالگرد تاسیس رادیو گفت و گو بود ، به بررسی مبحث ضرورت پرداختن به موضوع گفتگو در فلسفه و علوم اجتماعی با اساتید برجسته به مباحثه پرداختند.

در ابتدا دکتر ادبی گفتگو را با دکتر حسین حجت پناه دبیر گروه جامعه شناسی کشورهای اسلامی با این پرسش آغاز کردند:محور گفتگو چیست؟ باب اولیه گفتگو از کجا آغاز میشود؟

دکتر حجت پناه: افرادی مثل اُمبِرتو اِکو و دیگران در بین نظریه پردازان در جامعه شناسی و مباحث مربوط به نظریه ادبی و هنری و نشانه شناسی معروف هستند. این ها بین محاوره و گفتگو تفکیک قائل می شوند. در نظام سنتی فکری ما در منطق نیز بین گفتگو ، جدل ، برهان و خطابه و انواع اقسامی که دارند بازهم این تفکیک ها وجود دارد. مهم ترین وجهی که گفتگو دارد و آن را از یک مکالمه ی عادی ممیز می کند، این است که گفتگو گویی یک سفر است که طرفین گفتگو با هم این سفر را در جهت انکشاف یک حقیقت می پیمایند. اساس گفتگو براساس راستی است. طرفین گفتگو می خواهند همه چیز را به راستی به هم بگویند ، گزینشی برخورد نکنند و دربرابر راستی خشیت داشته باشند. در کتاب قابوس نامه درباره ی آداب گفتگو سخن گفته شده است . ابن مسکویه در مورد اخلاق می گوید و در قرن هفتم اخلاق ناصری را خواجه نصیر الدین طوسی نیز بازگو می کند. تمام این موارد در یک وجهی مشترک هستند و آن این است که گفتگو آن چیزی است که می خواهد راستی و صداقتی را کشف کند. اما در جدل اینگونه نیست . در جدل ما می خواهیم بر دیگری فائق بیاییم اما در گفتگو در مقابل دیگری نیستیم و مسیر را باهم می پیماییم. در خطابه دیگری معنا ندارد .یک متکلم وحده ای است که صحبت می کند و حاضر به شنیدن نیست.

خداوند در آیات اولیه سوره ی بقره از یک گفتگو صحبت می کند. این گفتگو چهار سویه دارد . اولین اش ذات اقدس الهی سپس ملائکه ، انسان (حضرت آدم) و شیطان است. خداوند داستان خلقت انسان را در آیات اولیه سوره بقره بیان می کند. اگر این متن بخواهد تحلیل شود ابتدا باید طرفین گفتگو مشخص شود. خداوند می گوید من می خواهم آدم را خلق کنم. فرشتگان و جمیع مجردات اعتراض می کنند ، خداوند در اینجا نمی گوید چون من خدا هستم، اعتراض نکنید، بلکه می گوید من چیزی می دانم که شما نمی دانید و در ادامه علم اسماء را به آدم می آموزد و از او مطالبه می کند و آدم آنچه را یاد گرفته ارائه می دهد و خداوند همین مطلب را از فرشتگان و مجردات می خواهد و آنها می گویند ما علمی نداریم جزآنکه تو در اختیار ما بگذاری سپس خداوند به تعبیری می گوید: نگفتم من چیزی می دانم که شما نمی دانید،پس خداوند هم در گفتگو برهان ، ادله و شاخص ها را مشخص می کند و بعد از این مراتب است که می گوید بر آدم سجده کنید.

دکتر ادبی می گویند: در ساحت گفتگو فرصت و فراغتی به طرف مقابل از جوانب گوناگون می دهیم تا در این میانه دیدگاه خود را عرضه کند و او را در مقابل خود نه به وصف جدل دشمن می انگاریم بلکه به وصف دوست می انگاریم که موضوع خشیت و برهان کمک کار قرار گیرد.

دکتر حجت پناه: همه ی این موارد ذیل راستی قرار میگیرد.راستی باید در زبان، پندار و کردار باشد. در راستی فرا دست و فرودستی وجود ندارد. گویی هردو باهم جهت صراط حقیقت هم سطح هستند.

دکتر ادبی: ابن عربی در فتوحات مکیه به موضوع خطاب و بیان آدمی در مسیر حریّت و آزادگی از منظر صوفی،عارف و سالک می پردازد.

در ادامه دکتر ادبی این پرسش را با دکتر سید حسن حسینی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی مطرح کردند که :گفتگوی میان افرادی که به یک موضوع واحد فکر می کنند با چه ضوابطی باید دربگیرد؟

دکتر حسینی می گویند: هر گفتگویی نیازمند به مبانی فلسفی خاصی دارد یعنی بدون طرح مبانی فلسفی گفتگو شکل نمی گیرد شاید لازم باشد در ابتدا چند قدم به عقب برگردیم.

نوشتارهای فلسفی صورت های گوناگونی داشته وگاهی همین قالب گفتگو را داشته است مثل مکالمات افلاطون یا در قالب نمایشنامه ، داستان، مقاله و شعر بوده است. نکته اینجاست که به چه گفتگویی گفت و گوی فلسفی گفته می شود؟

من در نوشته هایم برای فلسفه ورزی سه مولفه را آورده ام. ۱- مسئله عقلانی بودن ۲- عمیق و بنیادی بودن ، گفتگوی فلسفه ورزی به مسائل متعدد، متکثری ممکن است بپردازد ولی به این مسائل در سطح و ساده لوحانه نگاه نمی کند. ۳-یک جانبه ننگریستن و کلی نگاه کردن پس هرگاه شما به مسئله ای با این سه مولفه نگاه کردید یعنی شما درحال فلسفه ورزی هستید. ما امروزه در جامعه خودمان به این گفتگوهای فلسفی بسیار نیازمندیم که شامل این سه مولفه باشد چون معمولا ما در گفتگوهایمان گرفتار نگاه های غیر استدلالی هستیم یا عمیق نگاه نمی کنیم و گرفتار جزئی نگری می شویم.

دکتر ادبی در ادامه از دکتر حجت پناه می خواهند تا درباره ی چیستی گفتگو از منظر جامعه شناسی نکاتی را مطرح نمایند.

دکتر حجت پناه: هر کلماتی که بین افراد رد و بدل می شود گفتگو نیست این ها محاوره است. آنچه که می آید و بر گفتگو نام می گیرد یعنی اینکه همان بُعد عقلانی و استدلالی خود را میپذیرد. پسیک دستوری که مراد به مرید خود بگوید و مرید هیچ چرایی طرح نکند، این گفتگو نیست.

در گفتگو دو طرف می توانند تمام استدلال هایشان را طرح کنند و استدلال ها به بوته ی نقد می رود. نقد یک امر شخصی نیست. اصلا فلسفه شکل گرفت که ما را از دانسته ی شخصی خودمان به یک دانسته ی نقادانه رهنمون کند . افلاطون به عنوان شخصی کهاولین کتاب فلسفی را می نویسد واژه فیلوسوفی را می گوید. این فیلو به معنای دوست دار فلسفه است. بدایت و غایت فلسفه عشق به یافتن حقیقت است. این عشق اولین گامی است که ما را به نقد وارد می کند. جامعه شناسی یک نظام معرفتی است که ذیل نظام معرفتی علم تعریف می شود. ما نظام های معرفتی دیگری نیز داریم. دین، فلسفه، هنر و ادبیات ، ایدئولوژی یک نظام معرفتی است. یکی از مهمترین کارکردهای متدولوژی این است که ارتباط بین نظام های معرفتی را مشخص می کند. این نظام های معرفتی با یکدیگر پیوست و گسست دارند. بین دین، فلسفه و جامعه شناسی انفکاک صد درصد نیست در عین حال هر کدام از این ها حوزه استقلال خود را نیز دارند. بنابراین وقتی می خواهیم از گفتگوی جامعه شناسی بگوییم ، جامعه شناسی چون در حوزه معرفت علمی است ابتدا ریشه در بنیان های فلسفی دارد و اگر بخواهیم دقیق تر بگوییم خود فلسفه نیز ریشه های دینی دارد اما وقتی می خواهیم با دین عقلانی برخورد کنیم ، استدلالی برخورد کنیم و گزاره هایش را طبق مواردی که آقای دکتر حسینی فرمودند نقد کنیم ، آن زمان دین را وارد ساحت فلسفه کرده ایم و وقتی برای آن گزاره های عقلانی بخواهیم شاخص های عینی در سطح جامعه درنظر بگیریم ، وارد گفتگو در سطح جامعه شناختی شده ایم.

دکتر ادبی: آقای دکتر چه الزاماتی در پیوست فلسفی ناظر به جامعه شناسی می بینید؟

دکتر حجت پناه: سه موردی که آقای دکتر حسینی فرمودند وجود دارد اما می خواهیم جزئی تر به بررسی این موارد بپردازیم.

بُعد اول یعنی عقلانی بودن ، فی ذاته نه تنها منافاتی با امر تجربی ندارد بلکه به گونه ای معید تجربی است. وقتی می خواهیم از بُعد جامعه شناسی در یک ساحت علمی سخن بگوییم ، دو موضوع را باید درنظر بگیریم، اول آنکه دینی باشد دوم سنجش پذیر باشد که یافتن عینیت و در پی سنجش پذیری ذیل مجموعه ی عقلانی بودن تعریف می شود یعنی این سه شاخص است اما هر کدام از آنها نیاز به شرح و جزئیاتی دارد. وقتی وارد بحث جامعه شناسی می شویم باید به عینیت و سنجش پذیری اش توجه کنیم.

دکتر ادبی این پرسش را با دکتر حسینی مطرح می کنند: چرا گفتگو معجزه می کند؟

دکتر حسینی: کانت در کتاب سنجش خرد ناب می گوید مرزهای دانش را درهم آمیختن خدمتی به دانش نیست ، این ناقض کردن آنهاست. نکته ای که آقای دکتر حجت پناه درباره ی مرز عرفان و فلسفه گفتند باید روی آن تاکید شود. عرفان، فقه و فلسفه وجود دارد. عارف به مریدش دستورالعمل می دهد. مخاطب عارف قلب است. او می خواهد قلب را تحریک کند. فیلسوف می خواهد گفتگو کند. مخاطب فیلسوف ذهن و فکر است. بنابراین می خواهد اغنا کند و اینجا پای نقد به میان می آید. گفتگوی فلسفی منتقدانه است یعنی فقط گفت و گوی تبیین کننده یا تفسیر کننده یا توضیح دهنده نیست. گفت و گوی فلسفی وقتی شکل می گیرد که در آن انتقاد رشد پیدا می کند. البته نقد برای حوزه کار آکادمیک است و انتقاد برای حوزه ی کار عمومی است. گفتگوی فلسفی گفتگوی منتقدانه به معنای ناظر مفهوم نقد علمی است نه منتقدانه به معنای ناظر به انتقاد عمومی که در فضای سیاسی و اجتماعی انجام می دهیم بنابراین فیلسوفان وقتی در منظر گفتگو نشستند نباید انتقاد کنند باید نقد کنند یعنی الگوهای نقد علمی را پیش ببرند.

طلال اسد کتابی به نام آیا نقد سکولار است؟ دارد و بنده مقاله ای در نقد این کتاب نوشته ام و در انتهای مقاله دو جدول قرار داده ام و مرز بندی بین نقد و انتقاد را ذکر کرده ام.

نقد برای حوزه ی کار آکادمیک است و آنجا باید ضوابط علمی رعایت شود و الگو دارد. انتقاد برای حوزه ی کار عمومی است. همه ی آنچه در روزنامه ها و مقالات درباب موضوعات سیاسی و اجتماعی نوشته می شود اکثرا انتقاد است. در گفتگوی فلسفی چون مصداق گفتگوی علمی است اینجا نقد به میدان می آید.

دکتر ادبی : امام رضا (ع) امام گفتگو است و این موضوع در زمانی ظهور و بروز پیدا می کند که ما مقابله ی شبه علمی مأمون را داریم و او تلاش می کند به نحوی جایگاه امامت را کم رنگ کند اما امام رضا (ع) وارد حیطه ای می شوند که آن حیطه ی موثر جامعه شناسی دینی ، ایمانی است از این تعبیر کمی صحبت بفرمایید.

دکتر حجت پناه: آن چیزی درست است که از تنوره ی متدولوژی سربلند بیرون بیاید. شما در سوالتان صورت بندی داشتید که موضوعی را درباره ی گفت و گو امام رضا (ع) و مأمون بیان کردید. این ها همه برگرفته از ذهنیت و سوگیری شماست. ما وقتی می گوییم امام رضا (ع)، امروز که در قرن ۲۱ میلادی هستم، یک اکنونیتی دارم که امام رضا (ع) در یک زمان ، مکان و فضای دیگری بودند ، از امام رضا (ع) و دیگری ما به دنبال این هستیم که بتوانم الگوهایی را استخراج کنم که بتوانم از آنها بهره ببرم واز امر تاریخی به سوی امر فراتاریخی سیر کنم. امام رضا (ع) الگویی را در گفتگو ارائه می دهند. معمولا اهالی فلسفه سقراط را به عنوان قهرمان گفتگو می دانستند. سقراط از این الگو پیروی می کند که دانسته های طرف مقابل را تعریف می کند و براساس آن تعریف پیش می رود و پارادوکس ها را نشان می دهد یعنی در محاوره های گفتگو معمولا سقراط را در مقام پرسش گر می بینیم.امام رضا (ع) در کتاب «عیون الاخبار الرضا» با فرد مقابل چند وجهه را دارد. ایشان می خواهند به مطالبی استناد کنند که مورد تائید و قبول طرف مقابل گفت و گو باشد اما یک وجهه اش به لحاظ الگویی بر سقراط برتری دارد ، امام رضا (ع) نه تنها خود را در مقام پرسشگر قرار می دهند بلکه خود را در مقام پرسش شونده نیز می خواهند قرار دهند و در ابتدای گفتگو می گویند : شما می پرسید یا من بپرسم؟ این نکته را در دیالوگ های سقراط نداریم. الگوی امام رضا (ع) الگوی مناسبی به جهت گفتگو است . ما ممکن است بتوانیم تناقض های طرف مقابل گفتگو را درک کنیم اما گفتگو شجاعتی می خواهد که بتوانیم تناقض های خود را بشناسیم.

دکتر ادبی این سوال را با دکتر حسینی مطرح می کنند : ائمه اطهار وقتی در مصاف گفتگوی فلسفی قرار می گرفتند، تاریخ و روایت شهادت می دهد که این شاخصه هایی که از آنها بحث کردیم را رعایت می کردند. بر پایه سه مولفه ای که از آن بحث شد به نظر من یکی از آن ویژگی های یک گفتگوی فلسفی اصیل که به همین مصداق دکتر حجت پناه نیز برمی خورد بحث پیش رو بودن است. گفتگوی فلسفی اصیل باید ما را به یک تفکر جدید وادار کند و رو به جلو باشد.

بحث دیگر الگوی تفکر است. پیش رو بودن در دنیای اندیشه و تفکر به صورت آزاد ، یله و رها نیست . شما نیاز مند الگو هستید. یک گفتگوی فلسفی باید فرد را به سمت یک الگوی تفکر دلالت کند وگرنه به تنافض کشیده می شود. ادوارد دوبونو در کتاب «شش الگوی تفکر درباره ی اطلاعات می گوید» : بزرگترین آفت خوب فکر کردن سردرگمی است و می گوید هرچه ذهن فعال تر باشد احتمال سردرگمی اش بیشتر می شود. اگر الگو داشته باشد میتواند این فضای متکثر را تبدیل به یک وحدت کند و یک سکونی در اندیشه پیدا کند. کافی نیست که یک گفت و گوی فلسفی ، گفت و گوی پیش رو و تفکر جدید باشد بلکه حتما لازم است الگو داشته باشد.

در ادامه دکتر معصومه بهرام فارغ التحصیل دانشگاه لیدز انگلستان و مدرس مدعو دانشگه الزهرا که به مطالعات فراوانی بر آثار و تفکرات یورگن هابرماس جامعه شناس و فیلسوف و نظریه پرداز آلمانی پرداختند، به گفتگو پیوستند.

دکتر ادبی این پرسش را مطرح کردند که : کلید واژه های مهمی که تفکر هابر ماس برای بیان ضرورت گفتگو پیش روی ما مطرح می کند چیست؟

دکتر بهرام:  هابرماس با عنوان کردن اصول فکری خود می خواد فضای عمومی را برای همه ی شهروندان به وجود بیاورد که این فضا قابل تحمل باشد. در اینجا راهبرد او توسعه ی عقلانیت مشترک است که در درون حوزه ی عمومی صورت می گیرد و به کمک کنش ارتباطی و دموکراتی گفتمانی حاصل می شود. فلسفه ی انتقادی هابرماس در طلب بحث بسیار کلیدی فهم متقابل بین الاذهانی است که به مردم با طرز فکرهای متفاوت که دارند امکان می دهد که یک گفتگوی آزاد فارغ از هر گونه اجبار و محدودیت داشته باشند.هابرماس در کتاب «دین و عقلانیت» درک متقابل بین الاذهانی را اصولی می داند که از میراث دین تغذیه می کند . اصول فکری او تا جایی که توان دارد با هدف رسیدن به سعادت بشری، صلح، پیشگیری از تنش و جنگ ارائه شده است. گذشته از انتقادهایی که می توان به هابرماس وارد کرد درمقایسه با تفکرات دیگر فیلسوفان سکولار تفکرات او ارزشمند است.

دکتر ادبی: در کتاب «دین و عقلانیت» کدام وجه را بیشتر مورد التفات قرار می دهد؟

دکتر بهرام: نمی توان گفت که هابرماس از نظر دینی و گرایش مذهبی تغییر و تحول اساسی در وجود خود ایجاد کرده است یعنی اگر به تفکرات او نگاه کنیم، درخواهیم یافت که او عقل گرا است اما از آن جهت که در سیر تفکرش به مزایای اخلاقی که در دین وجود دارد رسیده بنابراین از ۳۰ سال قبل دید مثبتی به دین پیدا کرده و دین را به رسمیت شناخته است.

دکتر ادبی: شما در ترجمات مختلفی که از آثار هابرماس انجام داده اید می توانید کلید واژه مهم فهم متقابل بین الاذهانی را کمی بیشتر بازکنید، گفت و گو فهم متقابل می طلبد ولی شاید ذهن ها برای این فهم متقابل آماده نباشند.

دکتر بهرام می گویند: هابرماس در کل براساس موضوعات کلیدی که بیان می کند می خواهد به این فهم متقابل بین الاذهانی برسد اما به شیوه ی خودش که کاملا عقلانی است. من به عنوان اولین موضوع کلیدی در ارتباط با گفتگوی متقابل بین الاذهانی در تفکر هابرماس حوزه ی عمومی را مطرح می کنم. او در کتاب «واقعیت ها و هنجارها» بهترین توصیف خود را از حوزه عمومی عبارت از این می داند که حوزه ی عمومی را نمی توان به عنوان یک نهاد تلقی کرد بلکه شبکه ای است برای تبادل اطلاعات و دیدگاه های گوناگون به این معنا که وقتی شهروندان باهم گفتگو و مشورت می کنند در مورد مسائل مورد علاقه عمومی و منافع عمومی به تبادل دیدگاه هایشان می پردازند و در این حالت است که به شکل یک پیکره ی عمومی عمل می کنند. در حوزه ی عمومی زندگی سیاسی ، اجتماعی توسط خرد جمعی مورد گفتگو قرار می گیرد و مشکلات جامعه حل می شود. از نظر هابرماس شبکه ی عصبی حوزه ی عموم سیاسی را مجامع دینی ، دانشگاه ها،جمعیت های داوطلب و گروه های حرفه ای تشکیل می دهند و این ها همه در جامعه ی مدنی هستند یعنی از درون جامعه ی مدنی است که این گروه های حرفه ای ظهور پیدا می کنند و می توانند شاکله ی حوزه ی عمومی را ایجاد کنند. هابرماس حوزه های عمومی را مکانی برای تحول و توسعه ی اخلاق عقلانی می پندارد که یک سلسله حس گر دارد که این حس گرها برای دریافت ، شناسایی و درمان مشکلات کل جامعه هستند.این حوزه های عمومی معیار ایجاد می کنند که قانون در درون حوزه ی عمومی شکل می گیرد و در اینجاست که به ما امکان داده می شود که در سایه ی بررسی های انتقادی،دولت و سیاست را عقلانی کنیم.در تفکر هابرماس سه حوزه متمایز ازهم وجود دارد: ۱-دولت ۲-عمومی ۳-جامعه ی مدنی

حوزه ی عمومی محل تلاقی منافع عمومی مردم است و جامه ی مدنی محل تلاقی منافع خصوصی است .حوزه ی عمومی را هابرماس واسطه ای بین دولت و جامعه ی مدنی قرار می دهد که از این طریق می تواند نقدهایی را به دولت ارائه دهد و دولت در سایه آنها اقدامات خود را تعدیل دهد. دموکراسی گفتگویی در درون همین حوزه ی عمومی به وجود می آید. دموکراسی گفتگویی به نحوی است که بین جامه مدنی و دولت دخالت می کند و سعی می کند موانع را اصلاح کند.

دکتر حجت پناه می گویند : دغدغه ی هابرماس آن است که می خواهد عرصه ی عمومی تبدیل به یک عرصه ی گفتگویی شود.هابرماس از لحاظ فکری وارث کانت ، هگل و نیچه است . کانت وقتی از نقد سخن می گوید ، بیشتر ناظر به بُعد سنجش گری است. مارکس وقتی از نقد می گوید یعنی ما در بحران هستیم و نیچه وقتی از نقد می گوید سخن او ناظر به رهایی است. مجموعه ی این سه معنا از نقد، زمانی محقق می گردد که ما یک وضعیت گفتگویی داشته باشیم و هابرماس زمانی که از جامعه ی مدنی صحبت می کند یکی از دغدغه هایش شرایط و اقتضاعات گفتگو است: هردو طرف حق صحبت داشته باشند. طرفین بتوانند همه ی صحبت هایشان را بگویند. طرفین هرآنچه هست را بگویند و طرفین صحبت های یکدیگر را بشنوند. در کتاب «دین و عقلانیت»هابرماس، دینی که مدنظر اوست نیروی معنوی است که تذکر درونی به فرد می دهد و او را کنترل می کند . او معتقد است تا این تذکر درونی نباشد افراد خود را ملزم به این نمیدانند که بخواهند شرایط گفت و گو با دیگری را به خوبی برقرار کنند.

دکتر حسینی می گویند: فلسفه برای سرگرمی نیست. یکی از شاخص های گفت و گوی فلسفی اصیل این است که گفت و گو باید فضای فکری ما را روشن کند. اگر از نظریه وحدت وجود یا نظریه صدرایی و … بحث می کنیم و این مباحث ارتباطی با چالش های انسان معاصر برقرار نکند این فقط یک بازی ذهنی و حظ معنوی است پس می توان این ویژگی را به گفتگوی اصیل اضافه نمود که باید ضرب در نیازهای جامعه شود.

گفتگوی فلسفی نیازمند مبانی مشترک برای رسیدن به نتیجه است. در گفتگوی فلسفی سهم متقابلی که از خانم دکتر بهرام از هابرماس اشاره کردند به نظر من کافی نیست چون بدون الگوی علمی آن تفکر جدید علمی منتهی به آن تفکر نمی شود و ضرب در نیازهای جامعه نمی شود بنابراین در سهم متقابل باید اتفاقات دیگری رخ دهد تا گفتگو ، گفتگوی فلسفی اصیل باشد.

دکتر ادبی: خانم دکتر بهرام پاسخ شما به این نقد آقای دکتر حسینی چیست؟

دکتر بهرام: در مورد تفکرات هابرماس به قطع نمی توانیم بگوییم که او به یک اصول متقنی رسیده است ولی به هرحال ما برای تفکرات او ارزش گذاری می کنیم زیرا تلاشی را انجام داده تا شیوه های اجرایی دموکراسی گفتگویی را بتواند جا بیندازد. البته او نقد اساسی به مدرنیته دارد در عین حال که مدرنیته را قبول دارد ولی چون مدرنیته ناکام بوده ، به دنبال ارزش های دینی هم رفته و از این  طریق می داند که مدرنیته اگر در یک بن بستی گرفتار شده است قطعا این می تواند از  طریق دین نجات پیدا کند.

سخن پایانی دکتر حجت پناه:

کسی گفتگو می کند که دردمند باشد. دردمندی را کسی دارد که عاشق باشد. به همین دلیل فیلوسوفیا با کلمه ی فیلو یعنی دوست داشتن شروع می شود . دردمندی کار هر کسی نیست. در گفتگو امکان طرح سوال فراهم می شود. در متدولوژی، ما شاخص های عینی و سنجه پذیر می دهیم. گروه هایی که حق گرا هستند همیشه امکان طرح سوال را دارند. یک روایت جالبی وجود دارد که در جنگ صفین یکی از افرادی که برای امام علی (ع) مبارزه می کرد وسط جنگ می پرسد: یا علی ، ما مجبوریم یا مختار؟ امام علی (ع) برای پرسش خط قرمز قائل نمی شوند و پاسخ می دهند .

ابن کمانه گفت : آیا می شود ما دو خدا داشته باشیم؟ خیلی ها به او گفتند کفر نگو یا آیه ی قرآن را در پاسخ او میگفتند اما همین سوال آغازه ای برای حرکت فکری ملاصدرا شد.

موضوع دیگر آنکه فهم بین الاذهانی که بر یک سری اصول عقلانی و تجربی منطبق باشد، این اصول خود امکان نقد، گفتگو ، سنجش ، درک بحران و چگونگی رهایی بخشی را فراهم می کند.

این متدولوژی است که این امکان را فراهم می کند که طرفین با حفظ جهان هایی که هرکدام برای خود دارند وارد گفتگو می شوند و به یک جهان سومی می رسند که این جهان سوم توانسته هر دو طرف گفتگو را مورد نقد قرار دهد و راه حقیقت و گشودگی بحران را بر ما مشخص کند

این گفتگو بیشتر از آنکه مباحث فردی و گروهی باشد باید در یک سیر تاریخی و به صورت اجتماعی شکل بگیرد یعنی باید مقتضی حوالت تاریخی ما باشد که نیاز به یک پیشران هایی در جامعه مثل برنامه سوفیا دارد.

سخن پایانی دکتر حسینی:

محل گفتگوی فلسفی در آکادمی است. ما باید آداب علمی و رفتاری گفتگوی فلسفی را به درستی بشناسیم و رعایت کنیم. نباید بگذاریم گفتگوی فلسفی به انحراف غیرمتدیک کشیده بشود.از ساده سازی غلط مسائل علمی باید در گفتگوهای فلسفی به شدت پرهیز کنیم و گفتگوی فلسفی مبنای مشترک می خواهد.

.

لینک کوتاه : https://jomhouriat.ir/?p=154607

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰