تاریخ : جمعه, ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳ Friday, 29 March , 2024
8

انقلابی بودن مهم نیست انقلابی ماندن مهم است

  • کد خبر : 157368
  • 05 تیر 1401 - 20:58
انقلابی بودن مهم نیست انقلابی ماندن مهم است
برنامه پر مخاطب سوفیا این هفته به مناسب سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی به میزبانی  دکتر محمد جواد ادبی مدرس دین پژوهی تطبیقی ، دانش پژوه جوان فلسفه و حکمت و کارشناس مجری این برنامه ، با دعوت از اساتید و صاحب نظران این حوزه به بررسی تفکرات شریعتی و تأثیرات آثار و آراء وی پرداختند.

جمهوریت – در ابتدا دکتر ادبی گفتگو را با دکتر سید جواد میری عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با این پرسش آغاز کردند: شریعتی متفکری است که متعلق به دوران معاصر و دوران قبل از انقلاب استآیا ظرفیت دکتر شریعتی این چنین هست که دیدگاه های انقلابی و خلاف آمد عادت او در جریان انقلاب ۵۷ یا قبل از آن زمینه ای باشد برای اینکه شریعتی را رو به آینده تعریف کنیم؟

دکتر میری: یکی از اتفاقات بزرگی که بعد از انقلاب در ایران رخ داد، دوران هشت ساله ی جنگ بود و تغییر و تحولاتی که بعد از جنگ اتفاق افتاد، جامعه ی ایران به تبع بسیاری از تغییر و تحولاتی که در جهان رخ داد و از آن با مفاهیمی مانند لیبرالیسم و اقتصاد سرمایه داری و سرمایه داری با خوانشی نئو لیبرالیسم؛ تاثیراتش بر کشور ما نیز وجود داشت. یکی از پیامدهای مهم این تغییرات این شد که جامعه به مثابه ی یک مولفه ی بنیادین در یک وضعیت تعلیق قرار گرفت . مارگارت تاچر در اوایل دهه هشتاد میلادی وقتی قدرت را در انگلستان در دست می گیرد همراه با ریگان که قدرت را در امریکا در دست میگیرد، اولین حرفی که می زند می گوید سوسایتی به چه معناست؟! ،من جامعه نمی بینم، من افراد می بینم و اولین گامی که برمی دارد این است که بودجه های دپارتمان های دانشکده های جامعه شناسی در انگلستان را قطع می کند . اغاز روند نئو لیبرالیسم در جهان را به نوعی کشور انگلیس و امریکا رقم می زنند که بعدا ارام ارام تمام فضای جهانی را در بر می گیرد. یک رخداد دیگر در کنار این اتفاق روی میدهد و آن بیان روانشناسی شدن دردهای اجتماعی است یعنی وقتی یک بچه در مدرسه نتوانست درس بخواند، به جای اینکه بگوییم ساختارهای اقتصادی و زیربناهای جامعه چه اشکالاتی دارد ، انگشت اتهام به سوی فرد می رود و می گوییم فرد تنبل است و برای اینکه این فرد را که عقده پیدا کرده است التیام دهند، روان شناسی های گوناگون در جامعه شکل گرفت و نقش نگاه روانشناسانه در جامعه ایران و جهان رشد فزاینده پیدا کرد و الهیات سیاسی و اجتماعی چرخش به سمت الهیات فردی پیدا کرد مثل اینکه خودت را خوب کن. بخند تا دنیا به تو بخندد.انرژی مثبت پیدا کن به دولت و سیاست و جامعه چه کار داری؟!

به عنوان مثال در ایران نیز بعد از اوایل دهه هفتاد شمسی دکتر سروش که به بازخوانی شریعتی و مطهری می پردازند به نوعی این ها را بازخوانی می کنند که گویی ما از انها عبور کردیم و آن چیزی که مهم است الهیات فردی است یعنی جامعه باید به سمت الهیات فردی برود.

دغدغه ی اصلی شریعتی احیای امر جمعی است. یکی از کلیدواژه های او این است که غیرممکن است شما به فلاح و رستگاری به صورت فردی در جامعه برسید. یعنی شما باید در جامعه دغدغه ی جمعی داشته باشید. شریعتی حدیث حضرت رسول (ص) را بدین صورت تفسیر می کند که اگر اهتمام به مسلمانان و امر جمعی نداشته باشی این تو را به رستگاری نمی رساند. سوال اینجاست ایا امروز جهان و ایران نیازی به تفکر شریعتی دارد؟ دقیقا امروز است که نیاز به شریعتی است . چون آن چیزی که امروز در جامعه ما و جهان اتفاق افتاده همه چیز را به فرد و ذهن او تقلیل داده است درحالیکه دغدغه های ما، دردهای ذهنی و روانشناختی نیست حتی دردهای ذهنی و روانشناختی که تصور می شود ذهنی است ریشه در جامعه دارد. جامعه و امر جمعی را باید دریابید. شما نمی توانید آموزش و پرورش فردی برای خانواده ی خود درست کنید. شهر ،کشور، دولت و سیاست باید دردهای جمعی را مخاطب قرار دهند. اینجاست که به نظر من الهیات سیاسی و الهیات اجتماعی شریعتی که رو به امر جمعی و احیای آن را مورد خطاب قرار می دهد امروز، آن سخن گم شده ی ماست.

دکتر ادبی پرسش بعدی را با دکتر غلامرضا جمشیدیها عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و رئیس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران اینگونه مطرح کردند: آیا شریعتی که در زمان قبل انقلاب و بعد از آن دیدگاه های خود را مطرح کرده برای امروز و برای آینده می تواند سخنی نو مطرح کند؟

دکتر جمشیدیها: بله بنده با مطالعه ی اثار شریعتی به دنبال تحصیلات جامعه شناسی رفتم. او تئوری به نام مذهب علیه مذهب دارد. در گذشته فکر می کردیم این نظریه درست نیست ولی زمانیکه حضرت امام خمینی (ره)نظریه ی دو نوع اسلام یعنی اسلام امریکایی و اسلاممحمدی را مطرح کردند، متوجه شدیم این همان نظریه دکتر شریعتی بود یعنی در طول تاریخ حاکمان جبار یا کفار ، مثلا امریکا که می خواهد با مسلمانان بجنگد و مخالفت داشته باشد مستقیما نمی گوید من کافرم و میخواهم دین شما را از بین ببرم. چیزی به نام داعش را درست می کند. داعش دست پرورده ی غرب است و جالب است که بسیاری از داعش مسیحیانی بودند که مسلمان شدند، مجرمین اروپایی که مسلمان شدند ، این تجربه یعینی من در انگلستان است بنابراین شریعتی مفاهیم و مطالبی دارد که امروزه قابل استفاده است. من تا قبل از مطالعه متن های شریعتی متنی ندیده بودم که نشان دهد تحولات رنسانس ناشی از تاثیر پذیری از تمدن اسلامی است این یک حرف نو است. برای مثال همین اعدادی که در دنیا استفاده می شود این اعداد محصول تمدن اسلامی است. اروپا اگر می خواست بایداز ادبیات و اعداد خودش یعنی اعداد رومی استفاه می کرد.

من کتابهای شریعتی را به دانشجوهایم پیشنهاد می دهم که بخوانند.

من به دانشجویان دوره ی دکتری ام پیشنهاد دادم تا نظریه امت و امامت شریعتی ، کتاب آقای مصباح، استاد مطهری ، آیت الله جوادی آملی و شهید صدر را بخوانند،بعد از مطالعه گفتند این نظریه ولایت فقیه است که شریعتی توضیح می دهد و برایشان عجیب بود. بنابراین شریعتی حرف های بسیاری دارد که برای آینده می توانیم از آنها استفاده کنیم. البته بخش بیشتری از حرفهایش مربوط به زمانه ی خودش بوده که بحث انقلاب است. گرچه شریعتی می گوید انقلابی بودن مهم نیست، انقلابی ماندن مهم است. شریعتی حرفهای بسیاری برای یادگیری دارد و عدم توجه به او موجب می شود سرمایه فرهنگی خود را از دست بدهیم.

دکتر ادبی : آقای دکتر میری ، بسیاری شریعتی را پدر سَلَفی گری در دوران ما می دانند و می گویند انچه امروز در سَلَفی گری مطرح است منبع فکری اش در گفته های شریعتی وجود دارد. آیا این حرف درستی است؟

دکتر میری: در خارج از ایران نیز این موضوع را برخی مطرح کردند مثلا مهرزاد بروجردی در دانشگاه سیراکیوز، وقتی میخواست تز دکتری اش را در باب روشن فکران معاصر ایران که کتابی هم به این نام چاپ شد و به فارسی نیز ترجمه شد، بنویسد، در آن کتاب به شریعتی،دکتر داوری، سید فخرالدین شادمان، جلال ال احمد و سید احمد فردید پرداخته بود. در آن کتاب به این موضوع اشاره می کند که شریعتی و دیگران وقتی صحبت از بازگشت به خویشتن می کنند، این نوعی برگشت به فرهنگ بومی است و در ایران نیز برخی مفهوم بازگشت به خویشتن شریعتی را به نوعی غلط تفسیر کردند و تا امروز بر آن اصرار دارند.

یکی از مشکلات بنیادینی که در ایران وجود دارد این است که ما با متن مواجهه ی مفهومی انتقادی نداریم. من اگر میخواهم درباره ی شریعتی صحبت کنم باید از روی متن یا سخنرانی او بحث کنم. بین مفهوم برگشت و مفهوم بازگشت باید تمایز قائل شویم. در محاوره ، در زبان فارسی این دولغت به طور مترادف استفاده می شود اما شریعتی از این لغت به صورت مترادف استفاده نکرده، او نمی گوید برگشت به خویشتن بلکه می گوید بازگشت به خویشتن و در ادامه می گوید بازگشت به خویشتن وجودی. باز در ادبیات فارسی به معنای دوباره است و گشت به معنای یافتن و جستن است. شریعتی می گوید ما باید نسبت خود را با ایران اسلام و جهان مدرن یا تجدد، بازجست و بازیافت کنیم که کجا قرار گرفته ایم. وجود هم یک امر گذشته و ماضی نیست، وجود یک امر معاصر و اکنونی است. در کتاب هنر مجموعه آثار ۳۲ صفحه ی ۶ شریعتی در مورد مفهوم بازگشت می گوید: از یک سوی بازگشت به خویش و شناختن خویش به معنای محدود شدن و محبوس شدن در قالب های خویش نیست. این بحثی که بهزاد بروجردی و دیگر اورینتالیسم ها بیان می کردند که شریعتی ، جلال ال احمد ، مطهری و دیگران می خواهند به نوعی ما را به گذشته برگردانند، اصلا اینگونه نیست،

شریعتی در ادامه متن می گوید: کسی خویشتن را می تواند بشناسد که در همان حال دیگری را می تواند بشناسد. آن ضرب المثلی که درباره ی زبان وجود دارد کهمی گوید کسی می تواند زبانش را بشناسد که حتما یک زبان بیگانه بداند در مورد این مسئله نیز صدق می کند. کسی می تواند فرهنگ ، مذهب ، نژاد و ذوق تاریخ خود را بشناسد که حتما تاریخ ، مذهب و زبان دیگری را بشناسد. این بازگشت به خویشتن  برگشت به سلف صالح انگونه که سلفیان می گفتند یا برگشت به تاریخ باستان که ایرانشهری ها می گویند که نوعی ملی گرایی باستانگرایانه است با این دو متفاوت است. این بازگشت به خویشتن بدین معناست که شما بتوانید نسبت خود را در اکنون و اینجا با ایران ، اسلام و تجدد این سه عاملی که هویت اکنون و اینجایی ما را شکل داده نسبت هایمان را مشخص کنیم. شریعتی می گوید برای رسیدن به توسعه اگر فرهنگ و شخصیت فرهنگی نداشته باشید، یک مفهومی به نام استقلال انسانی را به کار می برد یعنی اگر شما اتونومی نداشته باشید بازگشت به خویشتن به این معنا نیست که به تاریخ باستان برگردید یا به عصر اموی و عباسی برگردید همانگونه که سلفی ها یا خلفای راشدون می گویند بلکه شریعتی می گوید شما باید یکهویت و یک شخصیت فرهنگی داشته باشید. اینبازگشت به خویشتن را اگر همین امروز به معنایی که شریعتی صورت بندی نظری کرده است استفاده کنیم،یکی از راهکارهایی است که می‌توانیم به وسیله ی آن از افراط و تفریطی که جامعه‌ی ایران و جامعه ی جهان اسلام دچار آن شده عبور کنیم.

اخلاق مراقبت از دیگری و اهتمام به دیگری در اندیشه شریعتی جدی است.

دکتر ادبی: آقای دکتر جمشیدیها آیا این بازگشت به خویشتن امروز هم هنوز نیاز ماست و با گذشت بیش از ۴۰ سال از مرگ شریعتی ما به خویشتن خویشتوانسته‌ایم در فضای خودمان بازگردیم و آیا این معنا رنگ باخته است؟

دکتر جمشیدیها: شریعتی دارد یک کار نظری انجام می دهد. مستندات تاریخی اش را از صدر اسلام می آورد چون معتقد است که در زمان صدر اسلام اتفاقات ویژه و خاصی رخ داده که آنها مستند است.

نکته دوم آیا شریعتی معتقد است که ما در گذشته بمانیم؟خیر ، او می گوید وقتی می گویم بازگشت به خویشتن نه اینکه به گذشته برویم بلکه گذشته را به حال بیاوریم یعنی ببینیم که پیروزی مسلمانان و گسترش اسلام چه دلایلی داشته است یا معیارهایی که در قرآن، پیامبر(ص) در رفتار و کردارشان و امام علی (ع) داشتند چه بوده استبه همین دلیل می بینیم که شریعتی درباره ی امام علی (ع) مطلب نوشته است. شریعتی می گوید معیارهای اصیل را به زمان حال می آوریم همان کاری که امام خمینی (ره) انجام دادند. امام خمینی در بدترین شرایط در موقعی که تهران را بمباران می کردند جایشان را تغییر ندادند این نشان می دهد وقتی می گوییم بازگشت به خویشتن ، منظور ماندن در امور تاریخ نیست.

باید به لحاظ فکری دانشگاهیان ، دانش آموزان و متفکرین مان به خویشتن خود باور داشته باشند و اگر این باور را نداشته باشیم سرنوشت خوبی نخواهیم داشت.

به نظر من نظریات شریعتی هنوز هم می تواند مورد استفاده ما باشد اگر فهم درستی از آن بدست بیاوریم.

دکتر ادبی: مواجهه ی شریعتی با تجدد چه مواجهه ای است ؟

دکتر جمشیدیها: تجدد دو بحث دارد. یک بحث بنیان های نظری آن است ، جهان شناسی و دیگری انسان شناسیاست. اروپائیان خدا را از زندگیشان حذف کردند بنابراین شریعتی انها را قبول ندارد. نظریه ی انسان شناسی آنها را نیز قبول ندارد. به نظر من چیزهایی کهساخته شده فقط محصول غرب نیست. غرب چون زور دارد و پول دارد حرف های بی حساب و کتاب آنها نیز به عنوان علم پذیرفته میشود ، اینگونه نیست. شریعتی در مجموعه اثارش درباره ی اختراعات و اکتشافات مسلمانان سخن می گوید و این نکته را بیان می کند که این چیزهایی که غرب می گوید همه برای من است، همه را از تمدن اسلامی یاد گرفته است، آنها دروغ می گویند.

شریعتی بنیان های نظری مدرنیته را قبول ندارد. به لحاظ ابزار چیزهایی که می گویند ما ساخته ایم، فقط انها نساخته اند بلکه تحولات رنسانس که منجر به مدرنیته شده است از تمدن اسلامی تاثیر پذیرفته است.

دکتر ادبی: چرا برخی اثار شریعتی درست خوانده و فهم نشده است؟

دکتر میری: به نظر من چند دلیل برای این موضوع می توان بیان کرد. متونی که از شریعتی باقی مانده را به نوعی در مجموعه آثار قرار دادند، زمانیکه شما اینمجموعه آثار را می‌خوانید این تصور را پیدا می‌کنید که وقتی او در مورد امام علی (ع) ،امت و یا امامت صحبت می‌کند میان این مطالب یک سیر منطقی وجود دارد در حالیکه که واقعا شریعتی این گونه اصلا کتاب ننوشتهاست و این مطالب مجموعه سخنرانی‌های اوست. خود این درهم کردن و ویراست کردن این‌ مطالب به نوعی که امروز در دسترس ماست به نظر من به ما نوعی بدفهمیمیدهد یعنی ما نمی‌توانیم با متن به نوعی روان وارد گفت و گو بشویم. به عنوان مثال اگر بخواهیم تنقیهی داشته باشیم و این متون را همان گونه که خود نویسنده خلق کرده است بازخوانی بکنیم، نیاز داریم که این مجموعه آثار را به نوعی شالوده شکنی بکنیم، بازسازی اش بکنیم تا بتوانیم به متنی که شریعتی داشته برسیم.نکته بعد اینکه شریعتی یک سری مفاهیمی را خلق کرده است ، ۴۵سال هم ما در ایران  تغییر و تحولاتی را تجربه کردیم ، حال این تغییر و تحولات که در جامعه رخ داده است بسیاری از توده‌های مردم و حتیدانشگاهی‌ها هر کم و کاستی که در جامعه رخ میدهد به متن شریعتی نسبت میدهند مثلا شریعتی از امت و امامتصحبت کرده است. در جامعه مفهوم امت و امامت در ادبیات سیاسی وجود دارد یا مفهوم امت اسلامی مطرح است یک عده که به عنوان مثال ناسیونالیسم های افراطیو باستان گرایانه هستند میگویند مفهوم امتی که شریعتی به کار برده ، باعث شده است که ما به ملیتمان توجه نکرده ایم و شریعتی ضد ملیت ایرانی بوده است در حالی که مفهومی که به عنوان امت و امامت شریعتی به کار می‌برد در یک سیاق نظری است اما دانشگاهی های ما و روشنفکرها البته همه ی این افراد منظورم نیست ولیغالبا ، مخصوصا کسانی که در حوزه‌ی علوم اجتماعیفلسفه‌ی جامعه‌شناسی کار کردند مواجهه شان با متن شریعتی مواجهه‌ی پویا نیست. مثلا وقتی میخواهید دورکیم را بخوانید او یک مفهومی به نام آنومی دارد.

امروز هیچ کسی چه در اروپا و چه در امریکا و حتی در ایران، جامعه شناسان نمی گویند این مفهوم آنومی که دورکیم به کار برده است متعلق به جامعه ی فرانسه است و برای اوایل قرن ۲۰ است ، زمانش گذشته است بلکه این مفهوم را بازپرداخت کردند. این مفهوم فربه شده اما مفهوم جامعه ی عضوی که شریعتی به کار می برد، این مفهوم اصلا در بین جامعه شناسان، متفکران، فیلسوفان و نظریه پردازان ایرانی به هیچ وجه پرداخته نشده و این مفهوم به زبان علمای فلسفه ی علوم اجتماعی نحیف است. به همین خاطر مواجهه با متن شریعتی یک مواجهه ی تاریخی است. به زعم بعضی شریعتی یک فرد مهمی بوده و به زعم بعضی دیگر شخصیت خطرناکی بوده که باعث ویرانی کشور شده است اما شریعتی به عنوان یک نظریه پرداز در مقابل گیدنز، وبر یا کارل مارکس و دیگران به هیچ وجه اینگونه مورد خوانش قرار نمی گیرد چون مواجهه ی ایرانی ها با متن شریعتی یک مواجهه ی پویا نیست و اصلا متن را قبول ندارند یعنی آنانی که او را دوست دارند می گویند شریعتی معلم انقلاب بوده و یک عده هم که نسبتبه او مخالفت دارند می گویند شریعتی باعث تمام بدبختی های ما است. شریعتی یک تز به نام مذهب علیه مذهب دارد یعنی در حوزه ی جامعه شناسی دین یک نظریه ای ارائه داده است اما حداقل دو کتاب درست دانشگاهی پیدا نمی کنید که گفته باشد ماکس وبر، کارل مارکس یا آبراهام مزلو در مورد افسون زدایی در حوزه ی جامعه شناسی ادیان چه مطالبی را بیان کردند و به مقایسه ی گفته های آنها و شریعتی بپردازد. به نظر منخلاف آن چیزی که تصور میشود ما هنوز شریعتی را مورد خوانش قرار نداده ایم . شریعتی را خوانده ایم اما بین خواندن شریعتی و خوانش او فاصله است. در دهه ی چهل و پنجاه افرادی بودند که به  شریعتی و سخنرانی های او علاقه داشتند و بیاناتش را نوشتند اما بعد از انقلاب افرادی که اثار شریعتی را خواندند او را مورد خوانش و استنطاق مفهومی قرار ندادند یعنی مثلا نگفتند مفهوم استقلال انسانی که شریعتی در کتاب هنر بیان می کند چه تفاوت و تشابهی با مفهوم اتونومی کانت یا هانا آرنت دارد.

شریعتی در جایی می گوید جهان تقسیم به بومی و انسان شده است اگر کسی تنها این عبارت را بخواند می گوید این به چه معناست؟ در اینجا منظور از انسان اروپاییان و منظور از بومی بقیه ی جهانیان است. این دقیقا مفهوم کلونیالیسم درنظریات پسا استعماری است که می گویند انسان یعنی تاریخ و انسان اروپایی سوژه است و بقیه، همه ابژه در دستان این سوژه هستند و اگر ابژه بخواهد از این وضعیت خلاص شود و به استقلال انسانی برسد باید یک فرهنگی داشته باشد، باید عناصر و مولفه هایی باشند که شخصیت او را احیا کنند. این نظریه یکی از مهمترین نظریاتی است که در مباحث پسا استعماری مثلا مکتب پسااستعماری هندی ها ، مکتب پسااستعماری مالزی و حتی در اروپا و امریکا بحث می شود.

شما هیچ گاه از ابژه وارگی نمی توانید خارج شوید مگر یک شخصیت یا فهمی از جهان داشته باشید یعنی بتوانید بگویید من ذیل ارباب تعریف نمی شوم. مالکوم ایکس دو مفهوم دارد : هاوس نیگرو و فیلد نیگرو، هاوس نیگرو کسی است که خودش را در امتداد ارباب تعریف می کند. فیلد نیگرو کسی است که می داند گرفتار شده است ، یعنی این خوداگاهی را دارد که در امتداد ارباب نیست. زور ارباب بیشتر بوده و او را به سلطه دراوردهاست اما هرگاه  فرصتی ایجاد شود خود را از این موقعیت خلاص می کند. شریعتی دقیقا تلاش می کند که بگوید چه مولفه هایی را می توانیم ایجاد کنیم و این مولفه ها چگونه می توانند شخصیت فرهنگی ما را احیا کنند.جوان های امروز به انحای گوناگون در جامعه ی مصرفی از شخصیت فرهنگی تهی شدند یعنی ۴۵ سالی که بعد از انقلاب گذشته است با تمامی کارهایی که نظام سیاسی انجام داده است موجب شده تا یک گام به عقب برویم.

دکتر ادبی: من موافق این جملات نیستم. درست است که شاید شریعتی را خوانش درست نکرده ایم اما یک گام به عقب درست نیست. حتی اگر انتقادات جدی داشته باشیم باید واقع گرایانه نگاه کنیم. معلوم نیست که علی شریعتی پس از انقلاب اسلامی هم بتواند همان مسیر را پیش بگیرد که با وجود اختلاف نظرهایی که بین او و اقای مطهری و اختلاف های دیدگاه او و اقای بهشتی مطرح است، می توانست آن جریان را ادامه دهد یا نه. این نکته ای است که باید بیشتر درمورد آن بحث کنیم.

دکتر ادبی: اقای دکتر آیا خوانش ما از شریعتی درست نیست ؟

دکتر جمشیدیها: شریعتی می گوید وقتی یک کتاب را می خواهید بخوانید اول بی طرف و بعد با طرف بخوانید. یعنی اول کتاب را بخوانید بعد که خواندید قضاوت کنید.امروزه در جامعه ما در حوزه روشن فکری اول باطرف هستند و بعد بی طرف یعنی ابتدا موضع گیری دارند یا افرادی که مخالف شریعتی هستند یک جمله پیدا می کنند و همه ی متن های او را نمی خوانند. همه ی متن های شریعتی درباره ی جامعه و تاریخ در یکجا متمرکز نیست چون این مطالب سخنرانی های او بوده است بنابراین برخی چون همه متون او را نخوانده اند یک جمله پیدا می کنند و آن را مبنا قرار میدهند و قضاوت می کنند.

البته دلایل دیگری هم وجود دارد. متاسفانه بعد از پیروزی انقلاب انجمن حجتیه مهدویه و یارانش بر اموزش و پرورش و دیگر مکان ها مسلط شدند، کتابهای شریعتی را از مدرسه جمع کردند

و در دانشگاه نیز اگر بخواهند نظریه اجتماعی متفکران از جمله شریعتی ، استاد مطهری یا شهید بهشتی تئوریزه شوند باید درس علوم اجتماعی اسلامی در دانشگاه ها وجود داشته باشد، که اینگونه نیست یعنی شورای عالی انقلاب فرهنگی یک گروهی به نام علوم اجتماعی اسلامی تاسیس نکرد البته به تازگی نزدیک به ۷ یا ۸ سال است که دانشگاه تهران این گروه را ایجاد کرده است. الان در حوزه ی جامعه شناسی سلطه ی فرهنگ غرب بیشتر تاثیر گذاشته است یعنی افرادی که می آیند و از شریعتی صحبت می کنند همان حرف های غرب را بازگو می کنندبنابراین مشکلاتی که برای ما ایجاد می شود علتش سلطه ی فرهنگی غرب است یعنی جامعه شناسی غربی ای که در گذشته سلطه داشته سلطه اش در زمان حال بیشتر است بنابراین اگر بخواهیم به نظریه های متفکران اسلامی پردازش شود لازم است که مثل کلاس های درسی بدان ها پرداخته شود البته در دانشگاه تهران در بحث نظریه اجتماعی متفکرین مسلمان دانشجوی ارشد و دکتری داریم اما قبلا این زمینه وجود نداشت. اگر از ابتدای انقلاب این زمینه ها وجود داشتند مردم بیشتر با تفکر متفکرین مسلمان اشنا می شدند. متاسفانه وقتی انقلاب اسلامی روی داد، انقلاب جلوی درب دانشگاه ها متوقف شد و کاری با ساختار علمی دانشگاه نداشت.

در بخش دوم برنامه دکتر ادبی گفتگو را با دکتر بیژن عبدالکریمی استاد فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی اینگونه پی گرفتند: اندیشه ی شریعتی این امکان را دارد که در اینده پیچیده تفکر بشری بتوانیم از آن استفاده کنیم؟

دکتر عبدالکریمی: شریعتی یک ابژه نیست که ما بتوانیم از آن استفاده کنیم یا نکنیم. یک اندیشه ای اگر اصالت داشته باشد و با حقیقت و زمان نسبت داشته باشد وارد گفتمان جامعه می شود و این گفتمان را متحول می کند لذا لازم نیست که اراده کنیم و از شریعتی استفاده کنیمیا استفاده نکنیم. اینکه شریعتی فیلسوف نبود آیا این قابلیت را دارد که اندیشه هایش در آینده تاثیر گذار باشد یا نه؟ باید بگویم که تفکر مساوق با فلسفه نیست یعنی اگر تفکری از سنخ فلسفه نبود به این معنا نیست که تفکر نیست. حافظ ، مولانا و کی یرکگور متافیزین نیستند اما متفکرند و اگر از معقولات متافیزیکی استفاده نمی کنندبه این معنا نیست که تفکر ندارند. از قضا بعد از انتقاداتی که کانت و نیچه و هایدگر به متافیزیک وارد کردند و هایدگر پایان فلسفه را اعلام کرد، جهان کنونی، به اعتبار انکه معقولات متافیزیکی متزلزل شدند و ارزش و اعتبار خود را از دست داده اند، بخصوص بعد از انتقاداتی که هایدگر به وجود شناختی و موجود شناختی و الهیاتی بودن فلسفه وارد کرد، جهان کنونی جهان پسا متافیزیکی است. جهانی که در آن معقولات متافیزیکی متزلزل شده است. این امر می تواند زمینه ی ظهور انحایدیگری از تفکر باشد. لذا تفکراتی که از سنخ تفکر فلسفی نیست در جهان کنونی امکان رشد و بسط بیشتری پیدا کردند. یکی از ویژگی های تفکرات آینده این است که تفکر یوروسنتریس و اورینتالیسم به پایان رسیده است یعنی تفکر اروپا محورانه و تفکر شرق شناسانه ، اندیشیدن به خودمان از نگاه غربی و نگاه منطق شرق شناسانه به پایان رسیده است .در شریعتی به خوبی جهت گیری های ضد اروپا محورانه را می بینیم.

تفکر آینده نوعی گشودگی به همه ی سنن تاریخی دارد و شریعتی این گشودکی را دارد.

یک مولفه ی مهم و بنیادی در تفکر آینده که من اسمش را تفکر نان سکولار(non-secular) و نان تئولوجیکال (non teological)، تفکری که سکولار نیست اما تئولوژیک هم نیست این را در اندیشه های کانت ،کی یر کگو‌ر و هایدگر می بینیم. اندیشه هایی که به سکولاریسم و بحران معنا و نهیلیسم تن نمی دهند اما از سوی دیگر به هیچ نظام الهیاتی، فرقه ای و تئولوژیک و نظام کلیسایی تن نمی دهند یعنی در آن واحد هم در برابر عقل روشن گری می ایستند و هم با تفسیرهای ماتریالیستی از جهان مقابله می کنند. هایدگر درمقابل یک رنسانس دینی و معنوی به طرح پرسش از وجود می پردازد اما درعین حال به کلیسا و نظام کاتولیکی و مرجعیت های دینی هم تن در نمی دهد و این امر را کاملا در شریعتی می بینیم. یعنی از یک طرف با چنگ و دندان از تفسیر دینی و معنوی از جهان دفاع می کند و در همان حال و به نحو توأمان به نقد نظام های تئولوژیک( به ادبیات من) می پردازد یعنی این تفکر نان تئولوژیکال نان سکولار به نظر من یکی از شاخصه های تفکر اینده است که به خوبی در شریعتی دیده می شود اما نکته ای در سوال شما نهفته است و آن اینکه تحولات نیم قرن اخیر یعنی تحولاتی که با دومین شکاف تمدنی مان با آن مواجه شدیم اگر تا کنون مسئلهمان این بود که عالم اسلام چگونه با عالم مدرن خود را سازگار کند الان با جهان پسا مدرن مواجه شده ایم .در چنین دورانی جهان اسلام به طور عام و از جمله ما ایرانی ها با یک بحران نظری مواجه هستیم و آن بحران این است که ما فاقد یک نظام انتولوژیک و سیستمولوژیکمتناسب با جهان کنونی هستیم. متاسفانه ما به طور کلی فاقد یک اندیشمندانی هستیم که قدرت مواجهه متافیزیکی با جهان کنونی را داشته باشند.

دکتر ادبی: اینکه میفرمایید فاقد هستیم باید اثبات بفرمایید بنده این را نمی پذیرم.شاید در برخی جنبه ها انچنان که باید در مواجهه با جهان مدرن نتوانسته باشیم از پس ماجرا بربیاییم اما فاقد بودن بحث دیگریست.

دکتر عبدالکریمی: حرف من این نیست که سنت تاریخی ما نمی تواند مبانی در اختیار ما قرار دهد که ما به یک نظام فلسفی متناسب برای زیستن در جهان پسا مدرن دست پیدا کنیم اما یک چنین نظام اندیشه ای به نحو بالقوه این امکان را ما داریم که به یک چنین نظامی دست پیدا کنیم یعنی نتوانستیم آن بصیرت های بنیادینی که در سنت تاریخی مان وجود دارد به زبان معاصر دربیاوریم و با نسل های جهان ارتباط دهیم و بتوانیم به یک مقاومت معنوی در برابر بحث سکولاریسم و نهیلیسم جهان کنونی از جمله زیست جهان ایرانی را در برمی گیرد بپردازیم.

به نظر من شریعتی اینسایت(insight) های خوبی در اختیار ما قرار می دهد اما حتی شریعتی ب نظر من نمی تواند دربرابر این نهیلیسم سد سکندری باشد.

دکتر ادبی: نقاط ضعف دکتر شریعتی چیست؟

دکتر میری: دکتر عبدالکریمی به نکته خوبی اشاره کردند : با شریعتی به نوعی ما می توانیم از یوروسنتریسم عبور کنیم و این سخن درستی است.

شریعتی اگاهانه و خوداگاهانه به سمت این می رود که یک الترناتیو و بدیلی را در برابر تفکر یوروسنتریک ایجاد کند و حتی مفاهیمی را ابداع می کند اما یک نکته ای وجود دارد که این را به عنوان قطع و یقین نمی گویم و نمی خواهم به عنوان نقد جدی وارد کنم اما قابل تامل است.یکی از پروژه های بزرگ شریعتی اصلاح دینی بوده یعنی شریعتی وقتی درباب تئوری ماکس وبر صحبت می کند می گوید ماکس وبر وقتی مطالعه می کند که چه عواملی باعث شده اروپای غربی متفاوت از چین، هند ، ایران و دیگر نقاط جهان بتوانند به توسعه و مدرنیته دست پیدا کنند اما کشورهای دیگر نتوانستند، این چه عاملی بودهاست؟ در ادامه ی انجا بحث پروتستانتیسم را مطرح می کند و اخلاق پروتستانتیسم را ماکس وبر مطرح می کند و وقتی در اطلس شریعتی در خوانش اش از وبر می گوید،در این اطلس وقتی نگاه می کنیم، اروپا مخصوصا اروپای غربی جاهایی که کاتولیک ها اکثریت را دارند توسعه خیلی روان نیست. انجایی که به عنوان مثال پروتستان ها اکثریت را دارند و توانستند اصلاح دینی را انجام دهند، ما می بینیم رونق اقتصادی صنعتی تغیر و تحولان مدنی بیشتر و قدرتمند تر است. همین شریعتی که ناقد تفکر یوروسنتریک  است وقتی درباب اصلاح دینیمی خواهد صحبت کند به نوعی وبر و خوانش او را معیار تغییر و تحول و اصلاح دینی قرار میدهد. حالا این سوال پیش می آید که آیا این امکان وجود دارد که شریعتی با اینکه اگاه بود و می خواست از تفکر یوروسنتریک عبور کند ایا به نوع دیگری دچار است؟ آیا خودش نوعی از اندیشه تفکر یوروسنتریک  نشده بود؟

چون می گوید معیار توسعه و تحول همان اتفاقی است که در پروتستانتیسم مذهب کاتولیک اتفاق می افتد و پروتستان ها می آیند و نوع خوانشی که از دین دارند باعث می شود نوع نگاهشان از اخرت به دنیا بیاید و دنیاگرایی و نگاه به دنیا و آباد کردن آن اصل و اساس شود و خود این عامل تحول و توسعه ی اروپای غربی میشود و ما هم اگر بخواهیم به عنوان مثال از این وضعیتعقب ماندگی و انحطاط عبور کنیم ما هم به نوعی بایددست به اصلاح دینی بزنیم و این آخرت گرایی که به شدت بر جامعه ی ما توسط دین حاکم شده از این عبور کنیم و دین را پیرایش کنیم. مثلا می گوید قرآن را به عنوان مثال فقط در قبرستان ها از آن استفاده می کنند درحالیکه قرآن کتاب زندگی است به یک معنا شما میگویید این حرف خوبی است اما خود این فهم مذهب و پیرایش و پالایش مذهب براساس نگاه پروتستانتیسممسیحی به نوعی شریعتی را در ذیل آن تفکر یوروسنتریکقرار میدهد. مثلا نگاه بدیلش نگاه های استاد مطهری و شهید صدر و علامه جعفری و علامه طباطبایی است .

دکتر ادبی: نقاط ضعف دکتر شریعتی در تفکرش چیست؟

دکتر جمشیدیها: برای قضاوت دکتر شریعتی باید فردیباشد که در زمانه او زیسته باشد. سخنان شریعتی به صورت سخنرانی است. یک مقاله یا یک کتاب قبل از اینکه چاپ شود چندین بار بررسی می شود ولی در زمانه شریعتی این امکان وجود نداشت حتی او قبل اینکه به زندان برود میگفت اجازه بدهید من حرف هایم را بگویم.بنابراین ممکن است جایی سخنی بگوید که با سخنش در جای دیگر همخوانی نداشته باشد. برای همین نمی گویممطالبی که دکتر میری فرمودند غلط است. متن دیگری از دکتر شریعتی وجود دارد که وقتی از پروتستان بحث میکند پروتستان را مسیحیت اسلامیزه شده می نامد یعنیمی گوید پروتستان وقتی به وجود امد که اروپایی ها به کشورهای مسلمان آمدند و تغییر و تحولات را دیدند و به کشورهای اروپایی برگشتند و خواستار تغییر و تحول در دینشان شدند.

اگر بخواهید بگویید شریعتی نقد دارد با چه معیاریسخنان او را می سنجید؟  در مقایسه با صحبت امام خمینی این نقد را دارید یا در مقایسه با متفکر دیگر؟ . بهنظر من شریعتی نقد ندارد. ممکن است داده هایشسرجایش نباشد اما اینکه بگوییم به لحاظ تئوریک گفته های او غلط است باید کسی تحقیق کند و این را بگوید و من هم هرچه خواندم حرف هایش را پذیرفته ام و نقص عمده ای در گفته هایش نمی بینم. این انظر من است.شاید استاد دیگری این مطلب را نپذیرفته باشد.

دکتر ادبی: آقای دکتر عبدالکریمی نظر شما چیست؟

دکتر عبدالکریمی: من فکر میکنم دکتر میری هم مقداری با تردید این نقد را بیان کردند چون از یک طرف ما به کسانی که اندیشه های بسته و جهان بینی بسته دارند انتقاد می کنیم که چرا نسبت به دیگر اندیشه ها گشوده نیستند و گشودگی نسبت به دیگر اندیشمندان را نشانه ی یک نوع بلوغ می بینیم. مثلا اگر من فلسفه ی حق هگل را بخوانم و در مورد نقش جامعه مدنی در کنترل قدرت سیاسی در جهان غرب التفات پیدا کنم و بر ایننکات تاکید کنم این ها نشانگر این است که من یوروسنتریک فکر میکنم؟

من فکر میکنم باید با یک معیار دیگری به این حکم بپردازیم که آیا شریعتی یوروسنتریک می اندیشید یا نه؟وگرنه شریعتی از بودا نیز سخن می گوید. من فکر میکنم در پاسخ به دکتر میری در اینجا کمی مواجهه عمقینشد. خود اقای دکتر میری هم این نکته را گفتند که ممکن است اینگونه که می گویند باشد.

من نمیخواهم به طور مطلق این را انکار کنم که ایده هایغربی در شریعتی نیست ولی باید برای اثباتش ادله یقوی تری را باز گو کنیم.

بیشتر بخوانید:

لینک کوتاه : https://jomhouriat.ir/?p=157368

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰