به گزارش جمهوریت ;
دکتر جواد طباطبایی فیلسوف ایرانی در یادداشت سوم خطاب به سیدمحمد خاتمی دربارهی فدرالیسم که آن را در کانال تلگرامی خود منتشر کرده است، نوشت:
?مهمترین ایراد دیدگاههای هواداران فدرالیسم، و دیگر نظریههای دربارۀ تمرکززدایی، این است که مدعیان چنین نظریههایی تاریخ ایران نمیدانند و با توجه به تجربۀ تاریخی ایران سخن نمیگویند.
?بسیاری از کسانی که درمانهای گوناگونی را به دردهای ایران تجویز میکنند، در بهترین حالت، فعالان سیاسی و نمایندگان منافع خاصی هستند که باید از نزدیک مورد بررسی قرار گیرند. تا دو دهۀ پیش، مفهوم فدرالیسم تا حدِّ زیادی برای همین فعالان سیاسی نشناخته بود و به عقل بسیاری از آنان نیز به این نمیرسید که فدرالیسم میتواند آبی به آسیاب تجزیهطلبی آنان بریزد.
?تا آن زمان هنوز بسیاری گمان میکردند میتوان دگرگونیهایی در نظام مدیریت کشور ایجاد کرد. از زمانی که مائدۀ زمینی پول نفت به جمهوری باکویی نیز سرازیر شد، با به قدرت رسیدن جریان اسلامخواهی نوخلافتی در ترکیه، پیدایش ائتلافهای جدید عربی علیه ایران در منطقه، نیرومند شدن مادی قدرتهای منطقهای، بالا رفتن نرخ توسعۀ اقتصادی همین قدرتها، به ثمر نشستن اصلاحات هوشمندانه در عربستان سعودی برای تبدیل شدن به قدرتی منطقهای و ادعای رهبری شیخنشینها با ثروتهای بادآوردۀ کلان، که تغییرات در اعماق رابطۀ نیروها را به دنبال داشت و، از سوی دیگر، ضعیفتر شدن تدریجی ایران، در داخل، بر اثر بیتوجهی مسئولان به رابطۀ سیاستگزاری داخلی و سیاست خارجی، این تصور که گویا باید از مرزهای کشور در ورای مرزهای آن دفاع کرد، دیدگاه مبتنی بر دفاع از امّت اسلامی و تأمین سعادت بشریت، موضوع مفاد اصلهای یک صد و پنجاه دو و دو اصل بعد از آن، بویژه بیاعتنایی به این اصل مهم که سیاستی که در داخل نتیجۀ مطلوبی نداشته باشد نمیتواند در بیرون مرزهای کشور در طولانی مدت موفق باشد، موجب شد که مسئولان نتوانند تصور روشنی از دگرگونیهای مهمی که در داخل مرزها به وقوع میپیوست پیدا کنند.
?تا دهۀ پیش هنوز ایران مخالفانی در داخل یا خارج داشت که میتوانستند نیروهای ایرانی به شمار آیند، اما به دنبال دگرگونیهای در رابطۀ نیروها در منطقه، و بیشتر از آن در سطح جهانی، جریانهای مخالف دیگر نیز ایجاد شده است که نمیتوان آنها را «مخالفان» سیاسی در معنای دقیق کلمه خواهند. هر شهروندی حق دارد با حکومت مستقر موجود مخالف باشد و گروهی برای مخالفت تشکیل دهد و برنامهای برای تغییر یا اصلاحات اساسی داشته باشد. اما پیکار با اساس یک کشور مخالفت سیاسی نیست؛ جنگ برای نابودی کشور است که مخالفت سیاسی تنها میتواند در درون آن ممکن شود?
?بدیهی است که هیچ کشوری، یعنی مردمان آن، نمیتواند به بهانههای ترقیخواهی و پیشرو بودن اجازه دهد گروههایی به عنوان مخالفان نظام حکومتی اساس آن را نابود کنند. نخستین وظیفۀ نهادهای هر کشوری دفاع از موجودیت آن است.
?نظام حکومتی هیچ کشوری بنیان اصلی آن کشور نیست؛ نظامهای حکومتی گذرا و کشور دائمی است. هر پیکاری برای اصلاحات و اجرای برنامههای متفاوت تنها در محدودۀ کشور ممکن است. این پیکار برای اصلاحات و اجرای برنامههای جدید را سیاست، به معنای مناسبات شهروندی در معنای دقیق آن میخوانند، در حالیکه کوشش برای از میان بردن اساس کشور، یا تجزیۀ آن، اعلام جنگ داخلی است، یعنی بازگشت به وضع طبیعی! بدین سان، هر اقدام «سیاسی» که بخواهد بنیان تاریخی کشور را نابود کند، چنانکه هدف غایی هواداران فدرالیسم، تجزبهطلبان تورکستانی، کوردستانی، عربستانی و … است، میتواند اعلام جنگ داخلی به شمار آید.
?در سوی دیگر این صحنۀ شطرنج، نظام حکومتی هر کشوری قرار دارد که باید بتواند فضای مساعد گسترش مناسبات شهروندی و تأمین حقوق شهروندان را فراهم آورد تا گروههای سیاسی ملّی بتوانند برای مدیریت کشور به رقابت بپردازند. یکی از اساسیترین دلایل رادیکال شدن نیروهای سیاسی در داخل و گرایش آنها به نیروهای گریز از مرکز فقدان همین فضای مساعد است که دور باطل خشونت و رادیکال شدن را به دنبال میآورد. به نظر من، قانون اساسی ج.ا. تحت تأثیر افکار آشفتۀ ابوالحسن بنیصدر، در افق مفهوم «سلطۀ» جهانی نوشته شده و همین امر موجب شده است که حکومتهای متوالی از امور داخلی غفلت داشته باشند.
?فدرالیسم، در اصل، نظامی برای ایجاد قدرت مرکزی مقتدر برای انتقال بخشهایی آن قدرت به استانها و ایالتهاست، در حالیکه در کشوری که چنین قدرتی با نهادهای قانونی لازم آن وجود نداشته باشد، چنانکه هواداران فدرالیسم کمابیش به دنبال آن هستند، هیچ نوع انتقال قدرتی ممکن نخواهد شد. در فقدان چنین قدرت مرکزی با نهادهای قانونی آن، هر انتقال قدرتی، چنانکه مورد ایران دهههای اخیر نشان داده است، بازگشتی به نظام فئودالی خواهد. چنین نظامهایی برحسب معمول میان قدرت مرکزی خودکامه و نظام فئودالی در نوسان هستند. ایران، پیش از آنکه به چنین اصلاحی در جهت انتقال قدرت به استانها و ایالتها بپردازد، نخست، باید چنان نظام قانونی استواری ایجاد کند که فروپاشی کشور در نظام فئودالی ممکن نباشد. تنها در چنین صورتی میتوان به شیوۀ ادارۀ نامتمرکز فکر کرد?
منظور خاتمی از فدرالیسم چیست؟
انتهای پیام