تاریخ : شنبه, ۳ آذر , ۱۴۰۳ Saturday, 23 November , 2024
8

بررسی عرفان و حکمت شیعی در دوران معاصر در سوفیا

  • کد خبر : 156208
  • 19 خرداد 1401 - 16:44
بررسی عرفان و حکمت شیعی در دوران معاصر در سوفیا
برنامه وزین سوفیا که هفتگی از رادیو گفتگو پخش می شود این هفته به بررسی حکمت شیعی در دوران معاصر پرداخت.

جمهوریت – برنامه سوفیا همزمان با سالگرد  ارتحال امام خمینی (ره) و آیت الله سید احمد کربلایی استاد برجسته عرفان

دکتر محمد جواد ادبی کارشناس مجری برنامه رادیویی پر مخاطب سوفیا که از دانش پژوهان جوان حوزه فلسفه و حکمت هستند گفتگو را با دکتر رستم فلاح مدرس و پژوهشگر ارشد اخلاق و عرفان اسلامی اینگونه آغاز کردند:  این ایام ، رحلت غمبار امام خمینی (ره) است و در عین حال زمانه ای است که ما به عرفان شیعی مان عطف توجهی داشته باشیم ، و ایام پایانی ماه شوال رحلت سید احمد کربلایی از اساتید عظیم الشان عرفان در دوران سلف است ،بحث را از عرفان شیعی و زمینه های آن در دوران معاصر آغاز بفرمایید.

دکتر فلاح میگویند: جریان های عرفانی که امروز شاهد آنها هستیم به دو شاخه ی جریان های اسلامی و غیراسلامی تقسیم می شوند. به همین قیاس جریان های غیراسلامی را نیز با توجه به خواستگاهشان به جریان های شرقی و غربی تقسیم می کنند و من می خواهم شاخه ی سومی را با عنوان جریان های وطنی بدان هااضافه کنم . شاخه ی دوم جریان های عرفانی که در ایران می بینیم و رسمیت بیشتری دارند جریان های اسلامی هستند. برخی جریان های اسلامی را به جریان های شیعی  و سنی تقسیم می کنند.

دکتر ادبی می گویند: حوزه ی عرفان شیعی به واسطه ی آنکه تلاش می کند تعالیم اهل بیت را در  مقیاس وسیع تری مطرح کند و مصادیقی نظیر قطب را با جایگاه ائمه معصومین متصل کند محوریت مطلوب تری را در شناخت عرفان اسلامی به ما ارائه دهد.

دکتر فلاح ادامه می دهند: در این حوزه همیشه با دو اصطلاح عرفان و تصوف مواجه هستیم . برخی تلاش دارند این دو مفهوم را از هم جدا کنند. نگاه تاریخی به ما می گوید خیلی نمی توان این دو را از هم جدا کرد . در آثار متقدمین در رساله ی قشریه و مصباح الهدایه و کشف المحجوب اصلا تفکیک بین عرفان و تصوف وجود ندارد. در کتاب کلیات علوم اسلامی شهید مطهری و آثار مرحوم زرین کوب نیز تفکیک تندی بین این دو وجود ندارد ولی درعین حال در برهه ای از تاریخ این اتفاق رخ داده است که تصوف در ایران عقب نشینی کرده و عرفان جای بسیار گسترده تری را پیدا کرده است.

در ادامه دکتر ادبی گفتگو را با دکتر شهرام صحرایی استادیار بنیاد دائره المعارف اسلامی اینگونه آغاز نمودند: از آیت الله میرزاحسین قلی همدانی و ارتباط آیت الله سید احمد کربلایی و ریشه شناسی این مسیر عرفانی نکاتی را بفرمایید.

دکتر صحرایی: بزرگترین شخصیت اخلاقی و عرفانی یکصد سال اخیر جناب آخوند ملاحسین قلی همدانی است که حدود ۳۰۰ شاگرد بی واسطه و با واسطهداشتند. حوزه ی نجف در یک مقطعی از نظر معنوی بسیار خشک و خالی شده بود و همه ی هم و غم ها به طرف کسب علوم ظاهری مانند فقه و اصول رفته بود و ظهور آخوند ملاحسین قلی همدانی و شاگردان ایشان سبب ایجاد یک طراوت معنوی در این حوزه شد. ایشان نیز خودشان از نظر علمی فقیه برجسته ای بودند به گونه ای که می خواستند به تدریس خارج فقه بپردازند ولی استاد ایشان آقا سید علی شوشتری ایشان را نهی می کنند که افراد دیگری هستند که این کار را انجام دهند اما فقط شما هستید که میتوانید خلأ موجود در حوزه نجف را پر کنید . ایشان پیش از طلوع آفتاب در منزل می نشستند و دسته دسته شاگردانی تا پس از نماز عشاء می آمدند و از ایشان درس می گرفتند و استفاده های اخلاقی می کردند. از بین شاگردان ایشان پنج نفر برجسته تر از دیگران هستند. مرحوم آقا سید احمد کربلایی ، مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی، مرحوم شیخ محمد بهاری همدانی، مرحوم آقا سید محمد سعید حبوبی و آقا سید عبدالغفار مازندرانی پنج شاگرد برتر ایشان اند.

میرزا جواد آقای ملکی تبریزی پس از رحلت استادشان به تبریز بازگشتند و آنجا به علت مسائل مربوط به نهضت مشروطه که پیش آمد به قم می روند و در آنجا اشخاصی چون امام خمینی (ره) محضر ایشان را درک می کنند . مرحوم آقای بهاری نیز به بهار همدان برمی گردند. در بین سه شاگرد برتر میرزا حسین قلی همدانی ، آقا سید احمد کربلایی است که در عتبات می مانند و راه ایشان را با قدرت ادامه می دهند.

آقا سید علی شوشتری ذو جنبتین و سید الطائفتین بودندیعنی هم اجتهاد در امر شریعت داشتند و هم مجتهد در امر طریقت بودند و امام خمینی (ره) در درس جهاد با نفسشان به این موضوع اشاره کردند که فراوان گفته شده که شیخ اعظم در درس اخلاق سیدی شرکت می کرد که مراد از  سید ، آقا سید علی شوشتری هستند. خود ایشان نیز با اینکه فقیه بودند در درس فقه شیخ انصاری شرکت می کردند. اما اینکه چطور شد که آقا سید علی شوشتری در اخلاق و تهذیب نفس و عرفان مشهور شوند،داستان مشهوری دارد که در طرائق الحقایق مرحوم نائب الصدر و علامه طباطبایی در کتابی که تقریر درس اخلاق ایشان است (رساله لب اللباب) این موضوع را بیان کردند. ایشان فقیه بزرگ شوشتر بودند و حاکم شرع بودند و یک اتفاقی می افتد و ایشان حکمی درباره ی مسئله ای می دهند و یک فرد ناشناسی که اهل علم نیز نبوده به نام ملاقلی جولا چندبار به در منزل ایشان میرود و می گوید حکمی که شما کردید اشتباه است. در ادامه ایشان تحقیق می کنند و متوجه می شوند که اشتباه حکم کردند و گویی دچار تشویش خاطر می شوند که اگر بقیه ی احکامی که صادر کردم اینگونه باشد تکلیف چه چیزی است و ملا قلی جولا دوباره به درب منزلشان می رود و می گوید راه تو این است که اسباب و وسایل زندگی را بفروشی و از شوشتر به نجف بروی و آنجا منتظر باش که من می آیم. اینگونه بیان شده است که در وادی الاسلام نجف ملاقات دیگری بین این دو صورت گرفته است و ملاقلی جولا تعالیمی به ایشان داده و براساس این تعالیم مشغول کار شدند. من اینجا اشکالی دارم. در تمام شرح حال عرفای بزرگ مسئله ای وجود دارد که استاد با دو دیدار نمی تواند شاگرد را از آب و گل دربیاورد و به جایی برساند البته مجذوبین حکمشان جداست ولی ما یقین داریم که آقا سید علی شوشتری از مجذوبین نبودند بنابراین امکان دارد که این ملاقات ها یک تلنگرهایی بهایشان زده باشد که مسیر زندگیشان را عوض کرده باشد اما قرائنی در دست است که ایشان از فقرای سلسله ی ذهبی است و یک نقل مشهوری نیز وجود دارد که قبل از اینکه شیخ اعظم(شیخ انصاری) دزفول را ترک کنند ، به خدمت مرحوم سید صدرالدین کاشف درفولی می روند برای اینکه همت بگیرند. به خادمه ایشان می گوند آقا را صدا بزنید ، نقل است که خادمه فراموش کرده که به کاشف دزفولی بگوید و شیخ قریب یک ساعت در آفتاب دزفول منتظر می ماند و از قضا مرحوم سید صدرالدین کاشف درفولی متوجه می شوند که شیخ انصاری جلوی در خانه هستند و اینجا دو سخن از ایشان نقل شده است: اول اینکه می گویند آنچنان که در این آفتاب منتظر ماندی از خدا می خواهم که مثل این آفتاب مشهور شوی و دوم اینکه گویی شیخ انصاری طلب دستورالعمل کردند وکاشف دزفولی به ایشان گفتند همین نفس کسب علوم دینی خود عبادت است اما در آنجا با آقا سید علی شوشتری که از ما است ، شما مربوط باشید بنابراین به نظر می رسد آقا سید علی شوشتری با این سلسله در ارتباط بودند.

دکتر ادبی در ادامه با مهمان دیگر برنامه حجت الاسام والمسلمین حسین مستوفی پژوهشگر ارشد عرفان در موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) گفتگو را آغاز کردند:

حضرت امام رضوان الله تعالی علیه اساتید مختلفی داشتند ، درباب میرزا جواد آقای ملکی تبریزی که شاگرد آیت الله میرزا حسین قلی همدانی بودند و تاثیر ایشان به لحاظ اخلاقی برای حضرت امام(ره) بفرمایید.

حجت الاسلام مستوفی : مرحوم میرزا جواد اقای ملکی تبریزی سال های آخر عمرشان را در قم ساکن بودند و در آنجا مجلس و محفلی داشتند . تاریخ فوت ایشان تقریبا سال ۱۳۰۳ است . امام خمینی نیز سال ۱۳۰۱ به قم آمدند و همزمانی ایشان با امام (ره) سه سال است. در این مدت به خلاف صحبت بسیاری ایشان اصلا شاگردی میرزا جواد آقای ملکی تبریزی را نکردند و فقط می گویند یک جلسه در محضرایشان شرکت کردند اما از آثار ایشان بهره بردند. آنچه مشهود است این است که امام(ره) شاگرد آیت الله شاه آبادی بودند. البته ایشان در برخی آثارشان می گویند بعضی مشایخ ما چنین می گفتند ، که اساتیدی غیر از آیت الله شاه آبادی است ولی از آنها نام نبردند. امام خمینی(ره) مباحث منازل السائرین، فصوص الحکم و مصباح را در محضر آیت الله شاه آبادی تلمذ نمودند و در سال ۱۳۰۷ که آیت الله شاه آبادی به قم می آیند ایشان با عرفان آشنا هستند و اینکهآیا این آشنایی به واسطه ی دیدن اساتید دیگری بودهاست یا نه ، معلوم نیست.

دکترادبی این نکته را مطرح کردند: رابطه ی بین استاد و شاگرد موجبات بروز و ظهور معارف باطنی را پیش از گذشته در مرید صادق موثر فایده قرار می دهد.

دکتر فلاح اینطور ادامه می دهند: در گذشته ی تاریخ،وضعیت عرفان بدین صورتی که امروز به آن می پردازیم نبوده است. عرفان تا قرن هشتم هجری تقریبا به صورت یک جریان قابل شناسایی نبوده اما وقتی تاریخ اسلام به قرن هشتم می رسد و به طور خاص تر تا دوره صفویه ، از این دوره به بعد جریانی شکل می گیرد که امروز به طور بسیار برجسته آن را به نام عرفان شیعی می شناسیم. در اواخر دوره ی قاجار و ابتدای دوره پهلوی است که سنت عرفان شیعی ، ملاحسین قلی همدانی و سید احمد کربلایی و … همه در این مقطع میانی ظهور و بروز کردند. در دوره ی پهلوی اسامی هم ردیف این بزرگانی که نام بردیم فراوان می توان نام برد. در همدان شیخ محمد بهاری ، محمد جواد انصاری ، در شیراز آیت الله حسنعلی نجابت ، آیت الله عبدالحسین دستغیب ، در تهران محمدتقی آملی ، آیت الله شاه آبادی ، آیت الله مجتبی تهرانی، در قم علامه طباطبایی، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، آیت الله بهجت، آیت الله کشمیری ، در اصفهان محمد تقی ناصری و آیت الله مظاهری. یعنی آنگونه که موضوع عرفان امروزه بر ما روشن است در گذشته آشکار نبوده است.

دکتر ادبی: البته اقتضاعات گویی در آن مقطع از زمان اینگونه نیست. تاسیس عرفان محی الدین ابن عربی در فلسفه عرفان و عرفان نظری در قرن ۶ و ۷ هجری است و سپس صدرالدین قونوی و شاگردان او عبدالرزاق کاشانی ، عفیف الدین تلمسانی و سپس این مسیر با جامی عجین می شود. گویی اقتضاعات زمانی که ما پس از عصر صفوی به واسطه ی حاکمیت سیاسی صفوی شاهد او هستیم زمینه ی متفاوت تری را تعریف می کند که عرفان شیعی به منصه ظهور و بروز بارزتری برسد.

دکتر فلاح: بله فصوص الحکم ابن عربی نقش مهمی در استخوان بندی معرفت نظری داشت .

دکتر ادبی: اگربخواهیم بگوییم در تاریخ تصوف کدام شخصیت توانسته تاثیر بیشتری را در عرفان شیعی داشته باشد حتما او محی الدین ابن عربی است.

دکتر ادبی: آقای دکتر صحرایی نکاتی را درباره ی این سه شخصیت مرحوم آقا سید احمد کربلایی ، مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی، مرحوم شیخ محمد بهاری بفرمایید.

دکتر صحرایی: در بعضی سلاسل صوفیه رسمی عصر ما یک سنت هایی به وجود آمده که به نظر بنده اصیل نیستند مثل اینکه ما حتما در هر زمان باید یک قطب داشته باشیم که به نظر می رسد درست نیست. چون هیچ دلیل عقلانی وجود ندارد که یک عارف کامل نتواند بیش از یک نفر را به مقام کمال برساند و مراد من فقط کامل بودن نیست بلکه مکمّل بودن هم است. در حالات نجم کبری میخوانیم که به او پیر ولی تراش می گفتند. در سلسله آخوند ملا حسین قلی همدانی نیز این موضوع وجود دارد. مرحوم آقا نجفی همدانی داماد مرحوم آقای نایینی می گویند پدر من آقا سید علی عرب تعریف کردند که پدربزرگ من، پدر من را خدمت ملاحسینقلی همدانی بردند درحالیکه هنوز سطح هم نمی خواندند و به مقدمات مشغول بودند و در عین حال که ملاحسینقلی همدانی خود استاد بودند و شاگردانی داشتند پدر مرا به آقا سید احمد کربلایی سپردند. آقا نجفی همدانی می فرمودند پدر من از نوجوانی منزل آقا سید احمد کربلایی رفتند. آقا سید احمد کربلایی مادری داشتند که بانویی عابد و صالح بود و برخی وقت ها مادر آقا سید احمد کربلایی در اتاق پدر ایشان را می زدند و میگفتند آقا سید احمد در نماز شب از شدت بکاء از هوش رفتند (می دانیم که یکی از القاب ایشان بَکّاء است). پس از رحلت ملاحسینقلی همدانی هم می بینیم که هرکدام از شاگردان در هر شهری که بودند اگر نفوس مستعدی را می دیدند دستگیری می کردند. قطب به معنای واقعی کلمه نزد امامیه همان امام عصر و صاحب الزمان (عج) است و بعضی از عرفای معاصر مثل مرحوم آقای رضاعلیشاه که از اقطاب متاخر نعمت اللهی بودند می فرمودند اینکه به ما قطب می گویند ما مجازا قطب هستیم و قطب حقیقی حضرت حجت (ع) هستند. در قدیم هم همین گونه بوده است چه کسی شنیده است که نجم کبری بگوید پس از من فقط یک نفر قطب است؟! پس این یک از ویژگی های مثبت سلسله ی ملا حسینقلی همدانی است که این ویژگی که هرزمان یک قطب دارد در آن وجود ندارد و هر کدام از جانشینان کامل او دستگیری کردند و راهش را ادامه دادند.

دکتر ادبی : اولین ملاقات امام (ره) با آیت الله شاه آبادی کجا تحقق پیدا کرده است؟

حجت الاسلام مستوفی: حضرت امام (ره) به دنبال استاد عرفان می گشتند. روزی در قم یکی از افرادی که با امام اشنا بودند به ایشان می گویند آن کسی که شما می خواهید ایشان هستند که منظور آیت الله شاه آبادی است و امام به محضر آیت الله شاه آبادی میروند و تقاضای درس و بحث می کنند . ابتدا آیت الله شاه آبادی فکر می کنند که امام می خواهند درس فلسفه بخوانند اما امام می گویند این مباحث را خوانده ام. ایشان چند سال در محضر آیت الله سیدابوالحسن رفیعی قزوینی منظومه و اسفار را خواندند و البته برای اسفار چند جلسه به مدرس ایشان رفتند و بعد خودشان این دو کتاب را سال ها تدریس کردند و در ادامه اسفار را بدون دیدن استاد خودشان مطالعه نمودند. امام (ره) هفت سال در محضر آیت الله شاه آبادی تلمذ نمودند.

دکتر ادبی: تعلیقاتی که امام به فصوص زده اند و نکاتی که از آیت الله شاه آبادی نقل می کنند نشان دهنده ی آن است که پیش از شاگردی در محضر آیت الله شاه آبادی ایشان فصوص را می شناسند و گویی آقای شاه آبادی اسراری از فصوص را فاش می کنند که آن اسرار در مکتوبات شارحین نیست.

حجت الاسلام مستوفی: بله حتی نقلی وجود دارد که فردی به حضرت امام گفت شما که این مطالب را بلدید چرا به مدرس می آیید؟ امام می فرمودند من از روح لطیف آقای شاه آبادی استفاده می کنم.

بعد هم که آقای شاه آبادی به تهران آمدند امام بارها به محضر ایشان آمدند. شاخه ی عرفانی که در تهران وجود دارد ، رأس آن میرزا محمدرضا قمشه ای است که از اصفهان به تهران می آیند و مرحوم شاه آبادی نیز برای این سلسله هستند. عرفان نظری مثل مصباح و فصوص و… در این شاخه کمی قوی تر از عرفان عملی است.

دکتر ادبی : شما در مدرس میرزاحسین قلی همدانی، شیخ محمد بهاری و سید احمد کربلایی از متون مصباح الانس و فصوص الحکم رگه و ردی نمی بینید اما شما در تاسیس و مسیری که آیت الله شاه آبادی وجود دارد این متون نظری را ناظر به فضای عملی می دانید. تمرکز بر متون عرفانی به معنای فاصله گرفتن از فضای عملی نیست.

حجت الاسلام مستوفی : مرحوم امام و آیت الله شاه آبادی در عمل بسیار مهذب بودند و کارهای سیر و سلوکی و عملی شان را می توان از آثار شان دریافت.

دکتر ادبی : بعد از حضرت امام (ره) این مسیر را چگونه تجربه می کنیم؟ در قم بزرگانی نظیر آیت الله جوادی ، آیت الله حسن زاده را داریم که می خواهند مسیر علامه طباطبایی را ادامه دهند ، آیا می توان گفت پس از امام (ره) این مسیر ادامه پیدا کرده است و این مسیر چیست؟

دکتر فلاح: جریان عرفان شیعی با امام(ره) وارد یک مرحله ی بسیار ویژه ای شد. همه ی اهل فکر این را گفته اند که تمایز عرفان امام با تمام عارفان بزرگ این مسیر این بود که ایشان وارد سیاست و اجتماع شدند. عرفان عصر امام عرفان سیاست گرا و عرفان اجتماع گرا و جامعه گرا است. از حضرت امام به بعد چهار یا پنج طبقه را می توانم از هم تمایز بدهم که افراد حضور عرفانی داشتند. در طبقه ی اول خود حضرت امام (ره) و کسانی که کما بیش در ردیف خودشان بودند قرار میگیرند . در طبقه دوم شاگردان امام (ره) و بزرگانی که کارهای مهمی انجام دادند کسانی مثل مرحوم حق شناس ، سعادت پرور، آیت الله خوشوقت ، آیت الله جوادی آملی ، آیت الله حسن زاده آملی ، آیت الله فاطمی نیا و اساتیدی در این طراز که به عنوان شاگردان امام (ره) به حساب می آیند. طبقه ی سوم به معنای رسمی کلمه شاگردی نکردند ، در مدرسه حاضر نشدند مثلا کسانی مثل میرزا احمد عابد نهاوندی معروف به مرشد چلویی و مرحوم اسماعیل دولابی ، طوطی همدانی، شیخ رجبعلی خیاط که توانسته اند جان خود را در این مسیر عرفان پرورش بدهند.

طبقه ی چهارم عرفانی که از حضرت امام به بعد می توان به آن نام داد عرفان حماسی است. ۸ سال دفاع مقدس صحنه عرفان است.تعابیری که امام (ره) ، استوانه ی عرفان، برای رزمندگان به کار برده اند بسیار حیرت انگیز است و نباید آنها را ساده انگاشت. درهمین فضای عرفان سیاسی شخصیت هایی چون شهید چمران، شهید آوینی، و شهید قاسم سلیمانی وجود دارند. درست است که سطوح این طبقات با یکدیگر متفاوت است و حتی افراد عامی در جامعه که تلاش در برجسته کردن این مسیر می کنند نیز حائز اهمیت اند.

دکتر ادبی : در مکتب تهران شما متن محور هستید و متن عرفان نظری ساختارهای عرفان عملی پر رنگی را برای شما پیش می برد. در نجف میرزاحسین قلی همدانی عامل است و متن محور نیست اما در مدرس آیت الله شاه آبادی امام (ره) منازل السائرین می خوانند یعنی عرفان نجف را باید عرفان عملی بدانیم و عرفان تهران را عرفان نظری عملی قلمداد کنیم ؟

دکتر صحرایی: درست است که در تهران به عرفان نظری بیشتر توجه می شد ولی تهران را از عمل عاری نمی دانم و نجف را هم از نظر عاری نمی دانم اما در تهران چون مرحوم زنوزی آمده بودند و پس از ایشان میرزا ابوالحسن جلوه ، مرحوم هیدجی و … ، تهران مشهور به شهر هزار حکیم بوده است. به نظر می رسد پس از فتحعلی شاه کهبسیار به عرفا سخت گیری می کرد، در دوره محمد شاه یک دوره ی فراخی برای اهل فقر و طریقت و درویشی ایجاد شد. چون عباس میرزا از برخی از علما ملول شده بود برای فرزند خود یعنی محمد میرزایی که ولی عهد بود و بعد محمد شاه شد معلمی گرفت که ملا عباس ایروانی بود. ایشان درویش طریقت نعمت اللهی بود و او را با این مطالب آشنا کرد و بعد هم محمدشاه دست ارادت به این بزرگان داد و زمانیکه شاه شد، عنایتی به آنان داشت. در زمان ناصرالدین شاه نیز حالت سخت گیری نسبت به اهل فقر در تهران وجود نداشت یعنی او غمی نداشت از اینکه علی خان ظهیرالدوله که وزیر تشریفات دربار و داماد اوبود دست ارادت به صفی علیشاه می دهد. ولی در نجف غلبه ی برخی از قشریون این اجازه را به آنها نمی داد. به هر حال تهران در عرفان نظری قوی تر بوده از نجف و بالعکس در آن زمان فحولی در عتبات در عرفان عملی بودند که در تهران کمتر نظیر داشتند.

آقا سید جلال الدین آشتیانی فرمودند: با وجود آنکه عارفان حوزه ی نجف مانند ملاحسین قلی همدانی و شاگردان برجسته ی وی حتی در خفا نیز کتاب هایی چون فصوص الحکم و مصباح الانس را  تدریس نمی کردند ولی درمقام تقریر مباحث توحید، نبوت و ولایت با اندکی اختلاف روش سایر عرفا را طی می کردند و سربسته عباراتی از فتوحات و فصوص را نقل می کردند. اگر آثار سید احمد کربلایی را نگاه کنیم در نامه های کوتاهی که دارند که شامل دستور العمل هایی است از عطار، حافظ و مولانا شعر آورده اند. مرحوم آیت الله قاضی می فرمایندزمانی که من از محضر سید مرتضی کشمیری استفاده می کردم او با بعضی از این کتاب های عرفان نظری محیی الدین بسیار بد بودند و یک بار به من گفتند مبادا در اتاقی که نماز می خوانی فصوص الحکم باشد. که ایشان می فرمودند به احترام آقای کشمیری کتاب را بیرون می بردم. ولی خب سیره آقای قاضی التفات به همین معارف بود مثلا می بینیم یکی از کتاب هایی که هماره نزد آیت الله قاضی بود مثنوی مولانا بود که ایشان حواشی هم به مثنوی داشتند که متاسفانه آن نسخه که ایشان مطالبی میفرمودند و مرحوم هاتف قوچانی می نگاشتند مشخص نیست که کجاست.

یک نکته هم ناگفته نماند درباره آقای عصار که این نازنین در اواخر عمر شریف تهران بودند ولی در سیر و سلوک و عرفان شاگرد عملی آقا سید احمد کربلایی بودند. ایشان و شیخ محمد تقی بافقی و تعداد دیگری.البته برخی می خواهند از این بزرگان فقط به عنوان اخلاقی یاد کنند و انگار که لفظ عرفان و تصوف ناراحت می شوند البته که این بزرگان اخلاقی بودند ولی آنها عارف نیز بودند هم در عرفان نظری وارد بودند و هم در عرفان عملی.

آقای عصار در جایی درباره ی سید احمد کربلایی اینگونه نقل کرده اند که ایشان به شاگردانشان ذکر قلبی می دادند. خب اینها که مربوط به اخلاق نیست. اینها از ویژگی های اهل عرفان و فقر محمدی است. از یکی از معاصرین گرامی نقل می کنم که می فرماید:

استاد فقید من مرحوم آیت‏الله حاج آقا یحیی طالقانیکه مناسبات نزدیک با عصار داشته، بلا واسطه از او نقل کرده است که من وقتی در کربلا به تحصیل مشغول بودم، مدتی از پدرم، مرحوم آقا سیدمحمد لواسانیتهرانی، مقیم در مشهد کاغذ نداشتم و لذا بسیارنگران و پریشان شدم. امّا زاد سفر و امکان مراجعت به ایران نداشتم. تا اینکه شبی به حلقه «اخلاقیون» که در منزل آقا سید احمد حائری بکاء تشکیل می‏شد،رفتم. رسم بکّاء آن بود که هر دو نفر از حاضران را در مقابل یکدیگر زانو به زانو، می‏نشانید و ایشان را به ذکری قلبی دستور می‏داد. آن شب، استاد مرا با بچه کاسب بی‏سوادی مقابل نشانید. این تقابل بر من که مدرسی جوان و به هر حال در کسوت روحانیت بودم، سخت گران آمد. اما تحمل کردم و در برابر آن جوان کاسب به دو زانوی ادب نشستم و به حال مراقبه و توجه فرو رفتم. لحظاتی گذشت و من حواسم به احوال پدرم در ایران متوجه شد که ناگاه آن جوان به زبان آمد و گفت: «آقا سیدکاظم! ناراحت نباش؛ رفتن شما به ایرانمنتفی شد؛ پدر شما حالش خوب است؛ والد شما در جای زیبایی مشغول دعا و نماز است». من آن تاریخ و ساعت را یادداشت کردم و بعد از مکاتبه با خانواده‏اممعلوم شد که حکایت همان بود که آن جوان بی‏سواد در حال مراقبه خبر داده بود».

این سنت ها مثل ذکر قلبی برای صوفیان است. خلاصه که آقای سید محمد کاظم عصار، سید ابولقاسم لواسانی ، مرحوم آقا سید جمال گلپایگانی و مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی در این مسائل عرفانی از شاگردان سید احمد کربلایی بودند.

دکتر ادبی می گویند: تاثیر عملی آیت الله شاه آبادی از خلال فصوص الحکم بر امام (ره) بیشتر است که متنی در حوزه عرفان نظری است یا از خلال منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری که یک متنی تماما عملی است؟

حجت الاسلام مستوفی: به نظر بنده این بیان امام که از روح لطیف آیت الله شاه آبادی استفاده می کنم ناظر به بهره بردن ایشان از عرفان عملی این بزرگوار است ،هرچند که در عرفان نظری خودشان بیشتر قوت داشتند. مرحوم شاه آبادی عارف اجتماعی و سیاسی نیز بودند.

دکتر ادبی: اگر در این راه از میرزا محمدرضا قمشه ای و آیت الله شاه آبادی سخن می گوییم و در نقطه ی مقابل از  مکتب نجف سخن می گوییم آیا می توانیم بگوییم که این دو دو مسیر بوده اند یا می توانیم بگوییم یک مسیر بوده اند در دو تجلی ؟ عرفان سید علی آقای قاضی گویی عرفانی است که وجه جهادی او یا کمرنگ است یا متفاوت است و عرفان آیت الله شاه آبادی عرفانی است که وجه جهادی یا عملی او پررنگ تر است. این تغییر از جریان عرفانی عملی نظری را جنابعالی قبول دارید؟

حجت الاسلام مستوفی: قضاوت به آسانی نیست اما چون آثار و نشانه هایی که در شاگردان آیت الله قاضی استمنجر نشده است که از آنها مثل امام خمینی (ره) در صحنه فعالیت های اجتماعی و سیاسی قرار بگیرند ، بیشتر این قضاوت پیش آمده است. هرچند در عرفان تهران نیز غیر از مرحوم امام به این معنا سیاسی و اجتماعی نبودند با اینکه عرفان نظریشان قوی بوده است بنابراین قضاوت به این سادگی نیست.

عرفان برای رسیدن به حق است و درک و حضور حق است ولی برخی ها این موضوع را به صورت فردی و افراد دنبال کردند و کسانی به صورت اجتماع دنبال کردند مثل انبیاء و اهل بیت. امام خمینی (ره) نیز در این زمینه بارز هستند.

پرسش پایانی از دکتر فلاح: ویژگی های این منش و مسیر و جریان عرفانی را بفرمایید.

دکتر فلاح :جریان شناسی تعریف خاص خودش را دارد اما این پرسش وجود دارد که آیا می توان عرفان شیعی را در دوره معاصر یک جریان به حساب آورد ؟ بله. یکی از ویژگی هایی که هر تحولی باید داشته باشد که بتواند به معنای دقیق بدان جریان را اطلاق کنیم آن است که باید شاخصه های روشنی داشته باشد و بتواند خود را با سایر جریان ها مرزبندی کند و خود را نشان دهد. تنها متن و مقالی که در این باب انجام شده مقاله شاخصه های عرفان ناب شیعی نوشته محمد فنایی اشکوری است. که ایشان در این مقاله از ۱۶ مورد نام بردند. یکی عرفان توحیدی است.جریان عرفان شیعی ، عرفان توحیدی است و با این شاخصه از بسیاری از جریان هایی که توحیدی نیستند متمایز می شود. این عرفان ، عرفان قیومی است در مقابل جریان هایی که معتقد به همه خدایی هستند یا معتقد به بینونت کامل بین خدا و خلق هستند. این عرفان چند منبعی است یعنی از فلسفه ، احادیث،قرآن و تعالیم ادیان دیگر استفاده میکند. این عرفان سازگار با عشق و عقل است. عرفان شیعی معاصر کاملا دینی است. درواقع عرفان وجه باطنی دین است.عرفان شیعی معاصر آخرت گرا است. این عرفان بلاشک ولایی است. یعنی ولایت را باطن نبوت می داند. این عرفان غیر فرقه ای است.عرفان شیعی معاصر کاملا متعادل است.عرفان شیعی کاملا فقهی است، شریعت محور است. سید احمد کربلایی چنان مهارتی در فقه داشتند که اگر رساله ی عملی می نوشتند یکی از مراجع بزرگ تقلید می شدند. عرفان شیعی به شدت اخلاقی است و اخلاقی بودن را شرایط اصلی عرفانی بودن میداند. این عرفان مثبت است به این معنا که سیاست گریز نیست و جامعه گراست.

کلام آخر دکتر صحرایی:

مرحوم سید احمد کربلایی جز اینکه عارف بودند فقیه وحکیم نیز بودند. در شعر عربی و فارسی تبحر بسیاری داشتند. روش ایشان تأکید بر انجام واجبات، ترک محرمات، عمل به ارکان اربعه سلوک یعنی مشارطه در اول روز و مراقبه در طول روز تا شب و محاسبه کردن و معاقبه و نیز استاد را شرط راه میدانستند و هرگز با تمام صلاحیت های عملی و علمی که داشتند به دنبال فتوا دادن و مرجع شدن و نماز جماعت خواندن نمی رفتند.یکی از معاصران خیلی خوب در وصف آقا سید احمد کربلائی و روش و منش او و هم مکتبی هایش فرموده است. می گوید آنها دسته‏ای از عالمان و روحانیون فاضل و عادل هستند که روزها به تدریس و مباحثه و خدمت‏های علمی و عملی مشغولند و شبها یا روزهای تعطیل دور یکدیگر جمع می‏شوند و در باب خودشناسی و خداشناسی، تهذیب اخلاق و سیر و سلوک معنوی و روحانی صحبت می‏کنند و بعد از اطمینان به صداقت و امانت افراد، استاد و شیخ وقت به ایشان دستور سلوک و ذکر تلقین می‏کند. امتیازاین طبقه، از فقها و علما در این است که اینان با احتیاط بسیار با مسائل فردی و جمعی برخورد می‏کنند و از حبّ مال و جاه و وسوسه دنیا گریزان‏ اند،پیشوایی و پیش نمازی نمی‏کنند و منصب قضا و فتوی نمی‏ گزینند و از دخالت در کارهای دنیا – الاّ ما لابد منها – پرهیز می‏کنند. از سوی دیگر، امتیاز این طبقه اخلاقیون، از صوفیه و درویشان این است که تظاهری به ترک و تجرید و خانقاه داری و سجاده ‏نشینی نمی‏کنند و در رفتار و کردار و گفتار یادر سر و روی و موی و ریش و سِبلت یا پوشش و لباس خود، بر خلاف متصوفه نسلهای گذشته تغییری نمی‏ دهند. از ویژگی‏های دیگر طبقه «اخلاقیون» ایناست که این طایفه بر خلاف اکثر سلاسل متصوفه، حلقه ذکر جَلی و دسته جمعی ندارند. سماع، رقص، بلکه شعر و موسقی نیز، بین ایشان معمول نیست. در حفظ اسرار بسیار کتوم‏ اند. آداب شرع و عرف را رعایت می‏کنند و بساط مرید و مرادی و شیادی و صیادی نمی‏ گسترانند و خلاصه بیرون از سلاسل متصوفه از یک سو، و جدا از اکثریت روحانیانِ صاحب مجلس و ترافع و قضا و فتوا و محراب و منبر و مسند و منصب، به سلوک باطنی و سیر منازل معنوی می‏پردازند.

بیشتر بخوانید:

 

لینک کوتاه : https://jomhouriat.ir/?p=156208

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰